نشست اعضا گروه نمایش«یک هفته راه رفتن در بهشت» در ایران تئاتر
در این کار «من» وجود نداشت ؛ انتقاد از چند موضوع مهم
نمایش «یک هفته راه رفتن در بهشت» تا ۲۴ اسفند ماه ساعت ۱۹درسالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر تهران به کارگردانی محمد هادی هاشم زاده به روی صحنه میرود.
نمایش «یک هفته راه رفتن در بهشت» نوشته رضا گشتاسب به کارگردانی محمد هادی هاشم زاده در جشنواره بینالمللی فجر به روی صحنه رفت و کاندیدای بهترین طراحی نور و کاندیدای بهترین گریم در جشنواره تئاتر فجر در بخش بینالملل شد. این گروه که از سوی جشنواره فجر استانی از استان فارس به جشنواره فجر بینالمللی راه یافته بودند، این روزها در تالار قشقایی به روی صحنه میروند و تا 24 اسفندماه میهمان پایتخت هستند. به همین بهانه اعضا این گروه به دعوت ایران تئاتر در محل این سایت حاضر شده و گفتوگویی در ارتباط با اثر شکل گرفت.
علی اکبر عبدالعلی زاده، سردبیر ایران تئاتر، در خصوص راهکارهایی برای افزایش مخاطب یک اجرای استانی در تهران گفت: شما از این تجربه اجرایی باید تا آنجا که میتوانید بهره ببرید. رسانه بهترین ابزار است برای دیده شدن و معرفی شدن. شما میتوانید گفتوگوهایی از کارگردان و نقشهای اصلی تهیه کنید و برای انتشار اقدام کنید و این به خودی خود یک تبلیغ موثراست که باید از شهر خودتان پیگیری کنید. نه تنها در این اثر و دراین جمع محدود باشد بلکه شما در هر گروه و جمع هنرمندان تئاتر این امکان را معرفی و از آن بهره ببرید .
عبدلعلی زاده افزود ما محدودیت و سقف خاصی برای انتشار مطالب نداریم اما خود هنرمندان باید این ظرفیت و کارکردهای آن را بشناسید و اقدام و پیگیری کنید. ما علاقهمندیم که کار بچههای استان حتی بیشتر از تهران دیده شود.هر نمایش و نشست و اقدام هنری ظرفیت خبریای بسیاری دارد که تنها بخشی از آن را ما به عنوان رسانه میتوانیم تامسن کنیم و بخشی عمده آن بر عهده خود هنرمندان است. ما هر آنچه که از دستمان بر میآید انجام میدهیم به لحاظ تولید محتوا محدودیت داریم ولی در کیفی سازی و انتشار هیچ محدویتی وجود ندارد و شما باید از این فرصت بهره ببرید.
سردبیر ایران تئاتر خاطرنشان کرد برای تامین نقدو یادداشت در مورد فعالیت های خود استقبال کنید چرا که همه اینها به معرفی بهتر شما کمک میکند.
محمدهادی هاشم زاده(کارگردان)، امیر خواجه میرکی(مشاور کارگردان، بازیگردان و بازیگر)، الهام کشاورز(بازیگر)، فرزانه رادفر(طراح گریم)، بهنام مرادی(بازیگر)، محمد علی امیری(بازیگر)، زهرا کارگر(بازیگر)، فرزاد پدیدار(بازیگر)، فاطمه احسانی(بازیگر)، محمد حسین نعمتی(بازیگر)، علیرضا اصلاحی(بازیگر)، فرناز حیدری(سرپرست فرم و بازی ساز) از اعضای این گروه بودند که در این گفت و گو شرکت داشتند و جای تعدادی از تیم نمایشی که حضور نداشتند به ویژه رضا گشتاسب نویسنده اثر خالی بود. گفت و گوی ما به این گروه شیرازی را در ادامه بخوانید:
اجرا در پایتخت برای اغلب گروههای دیگر استانها به عنوان اتفاقی آرمانی و خاص قلمداد میشود. شما به عنوان گروهی که از استان فارس این روزها در تالار قشقایی مجمموعه تئاترشهر تهران اجرا دارید ، از این تجربه برایمان بگویید؟
هاشم زاده: هر تیم شهرستانی به دنبال اجرای عموم تهران است بالأخص اگر اجرا عموم تئاتر شهر باشد. تئاتر شهر امتیاز بیشتری در رزومه کاری یک هنرمند دارد و اجرا در آن رؤیای هر کسی است. من تشکر ویژهای دارم از شهرام کرمی و سعید اسدی که محبت کردند و کار را دیدند و دعوت کردند تا امکان حضور ما در تئاتر شهر محقق شود و من به این رؤیا رسیدم. ولی رؤیا در تئاتر تمامی ندارد که اگر تمامی داشت انسان ناگزیر بود به مرگ.
هدف نخست ما دیده شدن است. ما 900 کیلومتر راه آمدهایم و همه هزینهها را به جان خریدیم تا دیده شویم. اسفند فصل پرفروشی برای تئاتر در شیراز است ولی ما ازش گذشتیم همه اینها را پذیرفتیم تا به جایگاه والای تئاتر دست پیدا کنیم. درست است که جایگاه والای تئاتر لزوماً تهران نیست ولی متأسفانه ما در شیراز تئاتر شهری داریم که از نظر جغرافیایی در بدترین نقطه ممکنه واقع شده است. خود این سالنها ریزش مخاطب را به همراه دارد و باعث شده است که مخاطب تئاتر صرفاً تئاتریها باشد. اما حداقلی که در تهران وجود دارد این است که دیده میشویم و ممکن است دریچهای به زندگی هرکدام از ما باز شود که زندگی حرفهای ما را رنگ و جلای ویژهای ببخشد. ما راه بزرگی آمدهایم و سختیهای بزرگی کشیدهایم و 7 ماه داوری و تمرین را پشت سر گذراندیم. چه برای جشنواره چه برای اجرای عموم.
وقتی ما تئاتر کار میکنیم مدام در حال آموزشیم. در شهر ما آموزش تئاتری چندانی وجود ندارد. اینکه ما بتوانیم خودمان را در مقیاسهای بزرگتری مقایسه کنیم اتفاق خوبی است. اینکه من بتوانم خودم را همزمان با کارهای بهتری که در حال اجرا هستند مقایسه کنم آموزش من را متوقف نمیکند و تجربه من را بیشتر میکند. ما زمانی میتوانیم تئاتر خوبی داشته باشیم که لذت ببریم و خوشبختانه ما از کم و زیاد تماشاگرانمان لذت میبریم.
خواجه میرکی: من قبلاً تجربه اجرا در تهران را داشتهام. حس انسانها راجع به این قضیه متفاوت است. هرکس هدفی دارد و این هدف برایش عزیز است. بههرحال تکتک این دوستان تجربهای را باید کسب میکردند و به این سکوی پرتاب نیاز داشتند که دیده شوند و یا شاید حتی بمانند و پیشرفت کنند. چون واقعیت این است که شهرستان جای پیشرفت نیست. نهایتاً به انتها میرسی. بچههای تیم «یک هفته راه رفتن در بهشت» جوانند و آینده دار و بازیگران خوب و توانمندیاند که میدانم میتوانند به موقعیت خوبی دست پیدا کنند. گریمور ما گریمور بسیار خوبی است و من میدانم که میتواند در تهران بسیار موفق عمل کند. خیلی از کارها در شیراز حتی به گریم حرفهای نیازی ندارند. در شهرستان عملاً هیچ اتفاقی برای ما نمیافتد چون پشتوانهای نداریم. هیچ حمایتی از تئاتر نمیشود. ما وقتی از مسئولین پشتوانهای نداشته باشیم قطعاً آیندهای نمیتوانیم داشته باشیم.
مسئولین انجمن هنرهای نمایشی شیراز آنطور که باید نه حمایت میکنند و نه رسیدگی. گروههایی که آشنایی در تهران ندارند مجبورند در شهرستان درجا بزنند. وظایف انجمن هنرهای نمایشی چیزی بیشتر از تبریک تولد به هنرمندان است. باید درآمدزایی داشته باشد و بتواند به شکلی تئاتر را حمایت کند. به جای پشت میز نشستن و تقسیم بودجهها و پرداخت حقوقها، آورده مالی داشته باشد و در تمام زمینه ها واقعاً فعالیت کند.
هاشم زاده: ما مهمانهای خوبی داشتیم ولی خواهشی که ما داریم این است که به خاطر سلبریتی ها تئاتر نبینیم. تئاترهای بدی به شیراز سفر کردهاند و مردم تمامی بلیتها را خریدهاند تا چند تا چهره مشهور ببینند.
کشاورز: این مشکل درست نمیشود. ولی باید خودمان برای خودمان دل بسوزانیم و دستبهدست بدهیم و حمایت کنیم. کارهایی که از نظر کیفی بهترند و از هر جایی که آمدهاند معرفی کنیم. راهکار پیشنهاد بدهیم و کمک کنیم تا اتفاقات خوبی برای تئاتر بدون سلبریتی رخ بدهد.
هاشم زاده: مردم ما متأسفانه به دنبال هضم راحت اثرند. اینکه سریع و ساده بخندند. کار ما شاید به مذاق خیلیها خوش نیاید.
مخاطب تهران و مخاطب شیراز چه تفاوتی داشتند؟
هاشم زاده: مخاطب تهران با شهرستان خیلی فرق میکند. من در تهران با مخاطب وارد بحث تئاتری شدم. مخاطب از من پرسش میکند. مخاطب شیراز تنها نظر میداد ولی مخاطب تهران میپرسد و جواب میخواهد. مکالمه شکل میگیرد و ما وارد دیالوگ میشویم. مخاطب تئاتر تهران چون تئاتر میبیند و با تئاتر از نزدیک برخورد دارد میتواند وارد گفتوگو بشود و این اتفاق متأسفانه در شیراز رخ نمیدهد.
اصلاحی: اتفاق خوبی که افتاد این بود که مخاطب کار دید که بچهها واقعاً روی صحنه تلاش میکنند. و این خیلی انرژی مثبتی داشت.
از گریم که کاندید جشنواره فجر هم شد صحبت کنیم. خانم رادفر شما به عنوان طراح گریم این هنر را چگونه آموختید؟
رادفر: من خیلی اتفاقی از سال 88 به صورت کاملاً تجربی به دنبال گریم رفتم و علاقهمند شدم و از سال 90 فعالیت حرفهای گریم را آغاز کردم. من پیش از آن بازیگر بودم و اصلاً در این حیطه فعالیت نداشتم. سال 92 در جشنواره پسامهر اولین جایزه گریم را گرفتم.
کاملاً گریم را تجربی یاد گرفتم و به این امر افتخار میکنم. کسانی را میشناسم که دوره های خاص گذراندهاند و با این وجود به اندازه مجری گریم توانایی ندارند. من خودم خیلی مطالعه کردم و فیلم دیدم و تمرین و آزمون و خطا کردم.
یادم میآید که یک بار برای طراحی گریم یک فیلم نیاز به طراحی خون بود. ما خونهای متفاوتی داریم. به عنوان مثال خون روز و شب از یکدیگر متفاوتاند. من 19 مدل خون درست کردم. هر چه که در سایتهای متخلف دیدم را امتحان کردم تا اینکه ساعت 4 صبح خواب دیدم که فرمول خون به من الهام شده است. از خواب که بیدار شدم سریع در آشپزخانه چیزهایی را مخلوط کردم و رفتم و صبح دیدم که دقیقاً همان خون با همان رنگ و غلظت مورد نیاز به دست آمده است.
در شیراز ما آموزش گریم نداریم. من 6 ماه در دنیای آفتاب و یک آموزش بازیگری خصوصی تدریس میکردم اما هنرجویان تقاضا آموزش خودآرایی داشتند و نه گریم تئاتری. طراحی گریمهای حرفهای بسیار گرانقیمت است و یکی از مهمترین دلیلهایی که شیراز گریم ندارد این مسئله است که گروهها حتی جرئت نمیکنند از یک طراح گریم درخواست کمک کنند. ولی من همیشه با توجه به توان مالی گروه همپای آنها شدم و تمامی تلاشم را در این مسیر گذاشتم.
برای گریم این کار چه طور به این طراحی رسیدید؟
رادفر: من از تمرینهای تابستان به دلیل هم ذات پنداریام با اسب اولین جرقهها را از شخصیت این حیوان داشتم. و گریم اسب نخستین گریمی بود که طراحی شد.
در مورد سایر شخصیتها از آنجایی که شخصیتها مردهاند و کار هم فضای وهمآلودی داشت گریم ویژهای لازم بود. من نمیخواستم گریمها نزدیک به شکل خونآشام های غربی شود و یا خیلی اغراقآمیز باشند. من دوست داشتم گریم طبیعی باشد و آنها دقیقاً شبیه مردگان باشند و رنگ پریدگی لب و پوست و سیاهی دور چشم را داشته باشند. شخصیتها را تا جایی که امکان داشت در خدمت کار به این حالت نزدیک کردم.
آقای هاشم زاده طراحی نور خاص و منحصر به فرد نمایش «یک هفته راه رفتن در بهشت» هم در جشنواره امسال کاندید دریافت جایزه بود. چگونه به این شیوه طراحی و اجرای نور دست پیدا کردید؟
هاشم زاده: چون فضا سورئالیستی بود من به دنبال تاریکی و سایههای کشیده بودم تا طرح کابوس را تصویر کنم. ما به نور سفید و حتی نوعی شعبده نیاز داشتیم. نیاز داشتیم که منبع نوری پیدا نباشد. تئاتر شیراز نور سفید نداشت برای همین ما از نورهای ابداعی استفاده کردیم. لولههای پلاستیکی را برداشتیم و با هالوژن از آنها نوعی نور سفید نقطهای و قابل نقل و ارزان قیمت ساختیم. از آن جایی که می گویند کمبودها خلاقیت میآورد ما هم خلاقانه عمل کردیم. امسال سال نخست تجربه ما بود و مطمئن باشید در سال بعدی تجربه ما بیشتر خواهد بود و کارهای بهتری از ما خواهید دید.
کار تیمی و گروهی در تئاتر مبحث بسیار مهمی که متاسفانه اینروزها کمرنگ شده است است و آنچه که در گروه شما به خوبی به چشم میخورد و از نقاط قوت کار هم هست همکاری صمیمانه گروهی است. چگونه به این همدلی رسیدید؟
کشاورز: در این کار "من" وجود نداشت. کار با فردیت از بین میرفت و همه بچهها خیلی گروهی به یکدیگر کمک کردند. کلید پدید آمدن تصویرهای خوب این کار وحدت گروهی تیم بود. تعویض صحنهها خودش اجرایی جداست و نشان دهنده اتحاد کامل است. دیده نمیشود ولی نمایش اصلی است. نمایش در تاریکی ما فوقالعاده بود به حدی که امیدوارم این یک هفته راه رفتن در بهشت یک عمر راه رفتن در بهشت باشد. من کارهای زیادی داشتهام ولی وحدت گروهی این کار حرف دیگری است و من کمتر نمونهاش را دیده م. اگر الآن چراغها خاموش شود ما هنوز ممکن نیست با یکدیگر برخورد کنیم. ما دو ماه در تاریکی تمرین میکردیم. خیلی اتفاقات افتاد و خوردیم زمین ولی حالا در صدم ثانیه از کنار هم رد میشویم و این تنها حاصل تمرین نیست. ما یکدیگر را حس میکنیم و این نشان دهنده این است که ما با همیم و همه یک تیم هستیم.
رادفر: در گروه ما آقای هاشمزاده کارگردان و آقای خواجه میرکی همیشه مدیرهستند و فقط رهبر نیستند و به همین دلیل ما همیشه همدلیم. به نظر من همه گروهها باید این مسئله که دیکتاتور نباشند و مدیر باشند را حفظ کنند.
پدیدار: من تجربه کار گروهی داشتهام و خیلی سخت است که یک گروه بخواهد این مدت با یکدیگر کار کنند. مسلماً مشکلاتی بود ولی مدیریت شد. ما نمیتوانیم بگوییم که یک بازیگر خوب داشتیم. ما یک تیم خوب داشتیم. تیمی موفق است که یک دل باشد و این شعار نیست. ما این را عملی کردیم. ما از شهرهای مختلف استان فارس جمع شدیم و در کنار هم یک کار را به سرانجام خیر رساندیم. ولی مشکلاتی وجود داشت مثلاً بخشی که ما در جشنواره فجر کاندید شدیم یعنی نور و گریم اصلاً در بخش استانی وجود ندارد و داوری نمیشود. یا میزانسن ها مدام در حال تغییر بود و ما به اندازه سه یا چهار تئاتر تمرین کردیم.
کشاورز: در آخرین لحظه شب قبل از سفر صحنهای به کار من اضافه شد و با کمک بچهها همه چیز خوشبختانه به خوبی پیش رفت.
از تجربه بازی در این کار بگویید. هر کدام از نقشها چه ویژگیای داشت؟
امیری: من بابت اعتماد دوباره کارگردان بسیار متشکرم. شخصیت فرامرز برای من از آنجایی که پدرم خان زاده بود بسیار جذاب بود. من همیشه دوست داشتم جای پدرم باشد. به خاطر کارهایی که کرده است و قلب بزرگی که دارد. اولین چیزی که از این نقش به من داد تصویر پدرم بود و من حالتها را از ایشان وام گرفتم. هرچند که پدر من در پس آن چهره قوی قلب لطیف و مهربانی داشت ولی توانست این نقش را با وجود سیاهی برای من خواستنی کند.
هاشم زاده: جالب است بدانید همان روزی که ما بازبینی داشتیم پدر ایشان در حال جراحی بودند.
اصلاحی: از روز نخست چندین نفر از اقوام بچهها فوت شدند ولی اتحاد بچهها نگذاشت تا به کار لطمه بزند. ما با جان و دل جنگیدیم و نظر شخصی من به دور از شعار این است که بچههای شهرستان تئاتر را زندگی میکنند. با بی پولی و هزار و یک مشکل برای هدفشان میجنگند. من خودم به شخصه دوست دارم این مسیر را دنبال کنم و همه اینها را در پایتخت میبینم. اجرا در تهران برای من از این نظر اهمیت داشت و من مطمئنم به اهدافم میرسم و بچهها هم همینطور. سبک بازی من بیشتر به پرفورمنس نزدیک است و به دنبال آوردن ایدههای نو و دنبال کردن این مسئله هستم.
کارگر: بحث همدلی در گروه ما خیلی جریان داشت. ما در فسا با تئاتر محدودی روبرو هستیم. پر مخاطب چون محل تفریحی دیگری در فسا وجود ندارد. سینمای فسا سالهاست که تعطیل شده است. ولی من دوست دارم در مورد نقشم بگویم. سه ماه گروه کار کرده بود که من به تیم اضافه شدم. با شخصیت کفایت خیلی بیگانه بودم و تا دو ماه این شخصیت را درک نمیکردم و حتی در اجرای استانی نقش کفایت را درک نکرده بودم. ولی به مرور که این درک شکل گرفت و حالا چنان همذات پنداریای دارم که گاهی اشکهایم برای او بند نمیآید. الآن دوستش دارم و به نظر من یکی از شخصیتهای مظلوم کار است. بچه را متولد میکند و میمیرد و منتظرش میماند تا زمانی که میخواهد بچهاش را دفن کند.
کشاورز: صحنه آخر زمانی که ما ضجه میزنیم به معنای واقعی اشک میریزیم. نور که میرود ما هر دو در آغوش یکدیگر اشک میریزیم، ما این درد مشترک را در یکدیگر پیدا کردیم.
گفت و گو از : مریم رضایی