کارگردان نمایش فرانگنشتاین:
ترس از گناه همیشه در ما وجود دارد
هیولاها همیشه برای آدمها مایه ترس و نفرت و اضطراب بوده اند. موقعی که خود انسان دست به خلق هیولا می زند؛ به طور حتم وارد چالش جدی می شود. ویکتور فرانکنشتاین هم با خلق هیولا خودش را وارد یک فضای برزخی و مالیخولیایی میکند.
ایمان افشاریان کارگردان نمایش می کوشد تا با ارائه و طراحی فضای سرد و اوهام گونهای مخاطبش را با نمایش درگیر کند. داستان نمایش فرانکنشتاین روایت دانشمند جاهطلبی است که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکههای بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی، جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگتر از یک انسان معمولی میسازد. موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که خالق از عهده کنترلش بر نمی آید.ایمان افشاریان شیرازی خونگرم تئاتری از یک خانواده کاملا هنری(پدر مجید افشاریان و مادر زهرا سعیدی) وارد فضای تئاتر شده است. او دارای مدرک کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی است. کار حرفهای خود را با بازی در تله فیلم علمدار به کارگردانی جواد مرادی در سال ۱۳۶۲ در مرکز فارس آغاز کرده است. ببر کاپیتان، پیوند خونی، گرگ آدمی، اینجا پرنده بود، قشلاق آخر، آیینهای در غبار، بیتابی، دزد شب، جنایات و مکافات، شعله 2 و فردا از جمله کارهای تئاتری و تصویری افشاریان در مقام کارگردان است. نمایش فرانکنشتاین نوشته و کار ایمان افشاریان بر اساس رمان نویسنده انگلیسی مری شلی است و آذر ماه در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه میرود. با افشاریان درباره در اجرای نمایش فرانکشتاین گفتوگویی انجام داده ایم.
در نمایشهایی مثل جنایات و مکافات و یا همین فرانکنشتیان که روی صحنه برده اید؛ به تم گناه، قصاص و عقوبت گناه به طور برجسته ای پرداخته اید. آیا در خلق درام به این تم علاقه دارید؟
به این تم علاقه دارم و در جنایات و مکافات تم اصلی نمایش بود؛ اما در فرانکنشتاین نکته مهم چالش و درگیری بین خالق و مخلوق است و فضای مالیخولیایی این جنسی را دوست دارم.
نکته مهم درباره استفاده از فضای مالیخولیایی در ساختار نمایش شما این است که مخاطب عادت کرده به دیدن نمایشهای ساده و سهل الوصول اجتماعی شاید نتواند با آن ارتباط برقرار کند؟
موقعی که جوانهای ما درگیر دیدن سریالهای خارجی مهم و با فضاهای غیر خطی هستند؛ برای من کارگردان این اطمینان به وجود می آید که می توانند با فضای نمایش من هم ارتباط برقرار کنند. برای من مهم بود که در این فضای مالیخولیایی ذهنی مخاطب قصه را گم نکند؛ البته ممکن است نمایش فرانکنشتاین با سلیقه برخی از مخاطبان جور نباشد.
اجرای یک نمایش پر بازیگر و دارای دکور و لباس های تاریخی در این شرایط فعلی تئاتر کار دشواری است؟
بله همینطور است و بزرگترین نکته مهم و قابل اشاره که در این نمایش وجود دارد این است که گروه زیادی از هنرمندان طی چهار ماه تمرین مستمر دور هم جمع شدند و در ضمن باهم همراه و همدل بودند. آنها با جان و دل به مدت چهار ماه هر روز در کنار یکدیگر کار کردند و زحمت کشیدند و توانستیم این اجرا پیش روی مخاطب قرار بدهیم.
چقدر تلاش کردید تا با استفاده از فضا و دکورهایی که با رنگ های سرد و تخت رنگ آمیزی شده اند مخطب را به فضای رمان فرانکنشتاین مری شلی ببرید؟
برای من این قضیه مهم بود. تماشاگری که به دیدن نمایش ما می آید ممکن است سال های بعد چیزی از رمان فرانکنشتاین مری شلی در یادش باقی نماند؛ اما به طور حتم بخشی از فضای نمایش در یادش باقی خوهد ماند. من تمام تلاشم را انجام دادم تا ساختار اجرایی نمایش در خدمت فضای کار دکور، لباس ها و نوع بازی بازیگران قرار بگیرد و از طرفی به خاطر تو درتو بودن قصه نمایش از تعویض صحنه ها و دکور اجتناب کردم تا تماشاگر ذهنش متمرکز به فضای نمایش باشد. در نمایش فضایی مینیمال از قطب یخ زده و کشتی گیر کرده در این یخ ها ترسیم کردم.
ویکتور شخصیتی که راوی قصه نمایش است؛ در مرز میان فرو پاشی روحی و روانی قرار دارد. این مسئله چقدر در خلق درام نمایش برای شما حائز اهمیت بود؟
موقعی شخصی به نقطه ای می رسد که می گویند رد داده است؛ به نوعی برایش مرز میان خیال و واقعیت از بین می رود و در ابتدای نمایش می بینیم ویکتور مشغول روایت قصه اش برای دالتون می شود و این موقعیت را برای کارگردان فراهم می کند که بتواند با فضای ذهنش همراه شود و بتواند هر لحظه بدون مقدمه و موخره هر داستانکی را درباره زندگی شخصی او تعریف کند و مجموعه این داستانک ها می شود برداشت و اقتباس من از رمان مری شلی. دوست داشتم تماشاگر از لذت کشف در این اثر محروم نشود و نخواستم همه چیز را ساده در اختیارش قرار بدهم.
آیا شما نمونه هایی که بر اساس رمان مری شلی در حوزه فیلمسازی مثل نسخه فیلم سینمایی کنت برانا و بازی رابرت دونیرو را دیده بودید؟
من از قبل برخی از این آثار را دیده بودم. اساس کار نمایش من بر اساس رمان است و ربطی به سایر آثار اقتباسی ندارد و دوست داشتم به روح اثر مری شلی وفادار بمانم.
نکته مشابهی که در خیلی از رمان های قرون وسطایی وجود دارد؛ بحث تاکید به قدرت مخرب کلیسا در جهت نابودی تفکر و مجازات آدم های بیگناه و آزاد اندیش است و در فرانکشتاین هم شاهد اعدام زن بیگناهی مثل ژوستین به خاطر قتل نکرده ای هستیم؟
این مسئله که آیا کسی گناه کرده و یا نکرده و یا ترس از گناه همیشه با ما بوده است. در این اثر هم درباره ژوستین بی گناه این مسئله مصداق دارد. ژوستین یکی از معصوم ترین آدم های رمان فرانکنشتاین است که با وجود بی گناهی با خشونت کشیشان کلیسا مجبور به اعتراف به گناه می شود و او برای اینکه در زندان آزاری نبیند اعتراف به گناه نکرده می کند. البته در رمان اصلی این میزان خشونت فیزیکی نسبت به ژوستین اعمال نمی شود و او بر اثر اصرار کشیش بازجویش مجبور به اعتراف می شود.
در نمایش فرانکنشتاین زنان نمادی از معصومیت و بی گناهی هستند و لباس های آنها سفید است؟
موقعی که درگیر بخش های خیالی ذهن ویکتور هستیم یک حالت محو و رویانه گونه یخی اتمسفر نمایش را پوشانده است و در طراحی های صحنه، نور، لباس و گریم هم چنین فضایی وجود داشت؛ تا همه چیز یک دست باشد. ژوستین که یک موجود بینوا است و الیزابت هم زن همیشه همراه و ملیحی است و به نظرم یکی از دلائل ترسیم چنین ویژگی هایی از زنان رمان، زن بودن نویسنده است و نگاه غمخوارانه و همراهی با آنها دارد.
به چه دلیل از ساختار غیر خطی برای روایت نمایش استفاده کردید؟
در رمان هم چند زمان وجود دارد؛ اول زمان حال است که مربوط به حضور ویکتور در کشتی ناخدا است و دیگری زمان گذشته ای است که ویکتور روایت می کند و دیگری زمانی است که خاطرات هیولا از زبان خودش بیان می شود.
گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی ( ایران تئاتر )