در حال بارگذاری ...
گفت وگو با لیلی عاج نویسنده و کارگردان نمایش بابا آدم؛

بیابان دیاله برزخ پدر و مادرهای اعضا منافقین
برای من روایت یک قصه پر تنش در بابا آدم مهم بود

در سال های اخیر تئاتر اجتماعی با نگاله نقادانه با حضور کارگردان های جوان و دغدغه مندی نظیر لیلی عاج مسیر روبه رشدی را تجربه می کند. نویسنده و کارگردانی که با درک درست از محیط و شخصیت های نمایش هایش برشی درست از شرایط اجتماعی طبقه فرو دست جامعه را در معرض دید مخاطب قرار می دهد.

لیلی عاج نمایش هایی نظیر خواب زمستانی، قندخون ، کمیته نان و کجایی ابراهیم را در کارنامه خود دارد. نمایش بابا آدم روایت هوشمندانه ای از وقایع نگاری سازمان منافقین در ابتدای انقلاب و جذب جوان های جامعه به خصوص از نوع فرودستش تا زمان جنگ و عملیات مرصاد و سقوط صدام و آمدن والدین اعضا سازمان به قرارگاه اشرف برای ملاقات با فرزندانشان است.

نمایشی ملتهب که از زمان شروع اجرایش نظرات مثبت و منفی زیادی را پیرامون خودش ایجاد کرده است. این نمایش در تالار چهاسوی تئاتر شهر در حال اجرا است. با لیلی عاج در باره اجرا و فضای آن گفت وگویی انجام داده ایم:

  در سال های اخیر جزو کارگردان های شاخص سبک رئالیسم اجتماعی در تئاتر هستید . چقدر در نمایش بابا آدم به موتیف های نام آشنای کارهای قبلیتان وفادار هستید؟

در نمایش بابا آدم تلاش کردم نگاه انسانی به سوژه ام داشته باشم. البته چالش هایی هم برایم داشت؛  چون نمی توانی نگاه انسانی داشته باشی و در خلا باشی. به هر حال ماجرای حساسی را قرار بود در صحنه روایت کنم که ناخودآگاه مرزبندی اعتقادی من را هم روشن می کرد. به همین خاطر خیلی تلاش کردم در چارچوبی قرار نگیرم و بتوانم قصه ای انسانی را روایت کنم و اگر منظورتان از موتیف های آشنا توجه به تئاتر مستند و طبقه کارگر است باید بگویم، اتفاقات این نمایش ها همگی بر گرفته از رویدادی حقیقی است و بخشی زیادی از داده های نمایش و شخصیت پردازی ها مستند است.  همه می دانند که چرا عاشق طبقه کارگر هستم و همیشه آدم های این طبقه شخصیت های محوری من هستند، در بابا آدم هم حضورشان جدی است اما با ساز و کاری متفاوت.

آیا زندگی دختری از طبقه کارگر تم اصلی نمایش بابا آدم است؟

شاید تم اصلی نباشد، اما تاثیر گذار است و محور کنش های نمایش است. دخترتحصیل کرده ای که پدرش بنا و کارگر است و در اواخر دهه پنجاه که سازمان منفاقین با طرح شعارهای جذاب و فریبنده عضو گیری می کرند برای برپایی جامعه اسلامی بدون طبقه جذب می شود؛ اما سرابی نصیب اش می شود تلخ و مخوف.

همه می دانیم که خیلی زود سازمان دچار انشعاباتی می شود و بتدریج افولش فرا می رسد و به واسه عملکردش بین مردم منفور می شود . سوای اینکه این دختر و تفکرات و زندگیش روایت می شود من به طرح یک موقعیت انسانی نیز پرداخته ام یعنی پدر و مادرهایی که بعد از سقوط صدام به مقر قرارگاه اشرف می روند تا فرزندانشان را ملاقات کنند؛ اما جز درد چیزی دستشان را نمی گیرد.

شالکه نمایش بر مبنای روایت شکل می گیرد؟

در بابا آدم یک روایت مرکزی و چند روایت حاشیه ایی داریم و می رسیم به درد و رنج این والدین که دوری از فرزندانشان برایشان دردناک است. تلاشی نکردم که بروم اتفاقات داخل قرارگاه را نشان بدهم .زیرا مستندهای زیادی درباره اش ساخته شده است. بنابراین آدم های  اصلی من والدین هستند. آدم هایی که 25 سال از فرزندانشان بدون دریافت حتی یک نامه دور هستند و رنجی عمیق را که متحمل می شوند . من این مسئله را بدون قضاوت طرح کردم. آدم هایی که در داخل کشور نیز به واسطه اعتقاد و عملکرد فرزندانشان شان و منزلتی ندارند . در آنجا هم از دیدن فرزندان محروم هستند . این حالت برزخی را برایشان به وجود آورده، به نظرم بیابان دیاله برزخ این پدر و مادرها است .

چقدر مستنداتی که در نمایش ارائه کردید مبتنی بر واقعیات آن دوران است؟

برای من بسیار مهم است که همه چیز مبنای مستند داشته باشد.اتفاقا مسائلی که برای این پدر و مادر رخ می دهد ریشه در واقعیت دارد . انجمنی به اسم نجات وجود دارد که توسط پدر و مادرهای از این دست ایجاد شده است و به اشکال مختلف دنبال فرزندان گمشدشان هستند.آنقدر در این خصوص مواد و مصالح داشتم که حتی می توانستم سناریوی یک سریال تلویزیونی را بنویسم.

برای من لحظه انسانی مهم بود که پدر و مادری فقط می خواهند مطمئن شوند فرزندشان زنده است اما نمی توانند به این اطمینان برسند و تلاششان مذبوحانه به نظر می رسد . در باره ادامه سوال شما باید بگویم متولد 57 هستم و فهم مستقیمی از اتفاقات آن روزگار ندارم . پدرو مادرم اهل گیلانغرب اند؛ یک شهر مرزی کوچک .در دوران کودکی که همزمان بود با عملیات مرصاد پدر بزرگم که کشاورز بود در جریان تهاجم منافقین یک هفته گمشده بود و من هیچ وقت این اتفاق را در آن یک هفته  دراماتیک فراموش نمی کنم و همیشه می خواستم در باره اش چیزی بنویسم . البته قصه بابا آدم به آن سمت پیش نرفت . ترجیح دادم ساختاری برای بافت نمایش نامه ام انتخاب کنم که مجبور نباشم مدام بگویم کی خوبه و کی بده .

در آثار شما و همین نمایش نامه بابا آدم ، قهرمان به معنای نام آشنایش وجود ندارد و شخصیت ها محوری آثارتان مثل همین فریده، زهاوی یا بابا آدم  دارای نقاط ضعف و قوت و آدم های آسیب پذیری هستند. چقدر ارائه این مسئله برایتان حائز اهمیت است؟

حقیقتا در نوشتن به این قضیه فکر نمی کنم .برای من روایت یک قصه پر تنش مهم است و در بافت داستان قصه های فرعی زیادی برای پرداختن خلق می شوند که تلاش می کنم در حد توانم پرداخت درستی از آن ها داشته باشم،  قصه ی انتظار پشت دیوارهای اردوگاه اشرف که تبدیل به برزخ والدین شده و اینکه چه طیفی از آدم ها پشت دیوارهای این اردوگاه محصور شده اند، دستمایه ی من بود، دیواری که ایدئولوژیک است و البته انحرافی.  در چنین موقعیتی شخصیت ها حتما آسیب پذیرند، اما تلاشی برای نمایش عمل قهرمانانه ندارند چون مانند خارهای گیاه بابا آدم سرگردانند.

در نمایش های شما اغلب شخصیت های محوری را زنان تشکیل می دهند...

به هر حال زنان و دنیایشان را بهتر می شناسم و برای من مهم بود که فریده حس زنانه متفاوتی داشته باشد. فریده رحم و زنانگی اش را به خاطر آرمان های سازمان فدا کرده؛ اما حس مادرانه هرگز از او جدا نشده؛ او علی رغم اینکه به لحاظ جسمی نمی تواند مادر نباشد؛ اما مادر است  و در بزنگاه های عاطفی این را  نشان می دهد. البته اینجا شخصیت های مردی دارم که حضور مهمی در نمایش دارند مانند خود بابا آدم، زهاوی، رسول و دیگران.

گفتید تلاش کردید در نمایشتان قضاوتی نداشته باشید . اما نمایش سوژه ملتهبی دارد که نیازبه موضع گیری و قضاوت در باره عملکرد شخصیت ها دارد؟

بله، و همین باعث شده خود من فارغ از قصه ی نمایش بارها قضاوت شوم.  اما زیباتر آن است  که رویدادها، کنش و شخصیت ها در جهان نمایش کار خودشان را بکنند و نویسنده نظاره گر باشد. من یک موقعیت نمایشی در باره انتظار بیست ساله والدین برای دیدن فرزندشان داشتم و این قصه موقعی برایم جذاب است که به عنوان نویسنده در دورنما بایستم و اجازه دهم خود قصه کارش را انجام بدهد و اندیشه شخصی ام را با ظرافت منتقل کنم. هر چند حقیقتا رسیدن به این نقطه کار دشواری است و یک جایی بالاخره شعارها از دستم در می رود. اساسا وقتی نمایشی با محور کارگرها دارم خیلی نگران شعار نیستم چون به نظرم نمایش کارگری یعنی شعار، اما اینجا کمی اوضاع فرق می کند. به هر حال تلاش کردم قضاوت من در نمایش شعاری نباشد و خودش را نشان ندهد و مخاطب نمایش آن را کشف کند. بابا آدم برای من تجربه ی سختی بود، چون برخلاف سایر نمایش هایم رخدادگاه متفاوتی داشت با موضوعی بحث برانگیز.

گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی




نظرات کاربران