در حال بارگذاری ...
نقد و بررسی «کسی برای گوریل غمگین کاری نمی‌کند»‌ توسط حلقه نقد تهران

نمایشی شبیه آثار ساموئل بکت، پست مدرن بدون تقلید از نمایش غربی و اصیل

جلسه نقد نمایش «کسی برای گوریل غمگین کاری نمی‌کند»‌ به کارگردانی مجید شکری که در تالار سایه تئاترشهر، روی صحنه است روز ۲۷ شهریورماه با حضور چهار منتقد، گروه و علاقه‌مندان برگزار شد.



به گزارش روابط عمومی مجموعه تئاترشهر، جلسه نقد نمایش«کسی برای گوریل غمگین کاری نمی‌کند»‌ با حضور رضا آشفته، فریال آذری، سپیده اسکندرزاده و پژمان دادخواه به عنوان اعضای حلقه نقد تهران مورد نقد و بررسی و واکاوی از جنبه‌های مختلف فلسفی، روانشناختی و ساختاری قرار گرفت.
در ابتدای جلسه رضا آشفته درباره گروه حلقه نقد تهران توضیح داد و گفت: این گروه از سال 98 تشکیل شد و به شکل بینارشته‌ای به نقد تئاترها می‌پردازد تا کنون 50 نمایش رادیویی و صحنه‌ای را مورد بررسی قرار داده و در کنار آن نقد فیلم به شکل تصویری یا مکتوب در مجلات تخصصی داشته است.  
مجید شکری کارگردان و نویسنده نمایش نیز  درباره تنهایی  و رابطه انسان با تکنولوژی چنین اظهار کرد: تنهایی انسان همیشه دغدغه من بوده است، هر روز به تنهاییِ انسان افزوده می‌شود. شاید ما در فضای مجازی دوستان زیادی داشته باشیم اما زمانی که به وجود آنها نیاز داریم و عمیقا بودن آنها را طلب می‌کنیم، شاید تعداد کمی از آنها حضور داشته باشند. تکنولوژی با تمام حسن‌هایی که برای بشر داشته، فرهنگ آن رشد نکرده است. با وجود تکنولوژی، انتقال احساس حذف شده است. قبلاً کسانی که به دلیل کم‌مایه بودن نمی‌توانستند به رسانه دسترسی پیدا کنند با وجود فضای مجازی، رسانه به دست آنها افتاده که خوراک مسموم و غیرفرهنگی به مردم می‌رسانند اما متاسفانه عناصر نخبه گوشه‌نشین شده‌اند.
شکری در پاسخ سوال یکی از منتقدان مبنی بر عامدانه بودن شیوه روایی پست مدرن، چنین بیان کرد: من همیشه دوست دارم بروز(به روز) باشم. انتخاب شیوه روایی متناسب بود با موضوع بود. ما بدون اینکه بخواهیم به شکل پست مدرن زندگی می‌کنیم بنابراین روایت این موضوع هم خود به خود به سمت پست مدرن رفت.
در ادامه، دکتر فریال آذری هم در مورد انواع تنهایی چنین گفت: ما یک تنهایی عمیق اگزیستان داریم که فاصله عمیقی بین خود و دیگران قائلیم، حتی در میان جمع هم احساس تنهایی را با خود حمل می‌کنیم. از این جنس تنهایی در نمایش دیده می شود. جایی که انسان از ارتباط با خانواده و خاطرات حرف می‌زند، تنهایی اگزیستان است و نماد آن هم جعبه‌ای است که به آن هر چیزی را می‌شود، گفت. این تنهایی فردی گاهی به شکل از خودبیگانگی رخ نشان می‌دهد و این گوریل‌شدگی اشاره به همین نوع تنهایی است. جایی در نمایش که یکی از شخصیت‌ها لباس خود را درمی‌آورد و دیگر نمی‌تواند بپوشد، این تنهایی را نداریم و هر دو یکی می‌شوند. و چون متن، پست مدرن است، نمایش فرجام گریز است. شخصیت راهنما به انسانی که دنبال تحول است می‌گوید اگر از این سمت بروی گوریل می‌شوی و اگر از آن سمت بروی، معلوم نیست که چه بشود؟ و اگر شخص می‌خواهد به فرجامی برسد باید در یک ناآگاهی به این فرجام برسد برای همین باید بخوابد که نفهمد چه می‌شود. این انسان پس از کش و قوس‌های زیاد و یکی شدن با مرشد(راهنما)، رفتن به بخش ضایعات را هم می‌پذیرد.  
آذری درباره یکی شدن با مرشد و راهنما و رهایی از تنهایی اگزیستان چنین بیان کرد: در جایی که نقش مرشد و انسانِ تنها عوض می‌شود انگار می‌خواهد بگوید رنج این تنهایی فقط در این شرایط فقط کم خواهدشد. همه این گوریل شدگی و مراحل تحول برای این است که انسان با خودش آشتی کند و با جهان واقعی آشتی کند، مسیر را اگر حتی ضایعات شدن باشد، بپذیرد. در جهانی که ربات دارد برای انسان تصمیم می‌‌گیرد، با تأسی از مکتب فرانکفورت باید گفت ربات‌ها به بخش ضایعات نمی‌روند، این انسان است که به بخش ضایعات می‌رود. انگار انسان در اسارت جدیدی به سر می‌برد.  
سپیده اسکندرزاده دیگر منتقد جلسه هم با اشاره به بحث خاطره و هویت،‌ اظهار داشت: سه نکته مهم و کلی در این نمایش وجود دارد؛ یکی خاطره است، یکی ربات است و یکی هم هویت است. خاطره و هویت خیلی با هم در ارتباط هستند. انسان در این نمایش آخرین چیزی که رها می‌کند، خاطره است و خاطره چیزی است که ما را به آینده وصل می‌کند. وقتی خاطره از بین برود هویت انسان از بین می‌رود. انسان حاضر است گوریل بشود اما خاطره را برای خودش نگه دارد. هویت بشر دایما در دوره تکنولوژی در حال تغییر است. بحث دیگر این است که گوریل، نماد کسانی است که مجبور به مهاجرت شده‌اند. فرودستان امروزی کسانی نیستند که سرکوب می‌شوند بلکه کسانی هستند که صدایشان دیگر شنیده نمی‌شود و اینها کسانی هستند که در موسسه تحول حقیقی دایما کسانی این جمله را خطاب به آنها تکرار می کنند که خودتان به اندازه کافی تلاش نکردید. پانزده دقیقه ابتدای نمایش به شدت نفس گیر است اگر بخواهیم فوکویی نگاه کنیم به من مخاطب گفته می‌شود اگر به جایی نرسیدم تقصیر خودم است و تحقیر می‌شوم. 
وی در ادامه با اشاره به صحبت والتر بنیامین، فیلسوف مکتب فرانکفورت می‌گوید: هر سندی از تمدن برابری می‌کند با سندی از بربریت. ما با سرعت نور به سمت تاریکی می‌رویم. در این نمایش وضعیتی به ما نشان داده می‌شود که ممکن است انسان به عقب برگردد و گوریل شود. همین برگشتن هم برای انسان امروزی بهتر است تا بخواهد در وضعیت بلاتکلیفی باشد. و بدن‌هایی که به سمت حاشیه برود.  
رضا آشفته با اشاره به آرزوی خود برای جهانی شدن تئاتر کشور گفت: من دغدغه‌ام خود تئاتر و شاکله تئاتر است و آرزویی که عمرم را پای آن گذاشته‌ام، جهانی شدن تئاتر ماست. فهم ساختار مهمترین نکته در جهانی شدن یا نشدن تئاتر ایران است. خیلی از کارگردانها در بخش ساختار شاید پیشرو باشند اما بیشتر آن برپایه تقلید است. هنر، با خلاقیت می‌تواند بودن خود را به نتیجه و اثبات برساند. یکی از پیشروان تئاتر ملی، بهرام بیضایی است و متأسفانه متون او کم خوانده می‌شود. او تمام شکل‌های نمایش ایرانی را در متون خود آورده و تجربه کرده است. کارگردانهای ما در استفاده از تئاتر غرب هم ناموفق بوده است. تمام کسانی که داعیه اجرای تئاتر غربی را داشته‌اند، مسیر غلطی را طی کرده‌اند؛ چون کپی بوده است. و این دلیل اصلی برای این است که تئاتر ما دیده نشده است. اگر هم گاهی به تئاتر کشور ما توجه شده است، ارائه شکلی از تعزیه بوده است. در نمایش مذکور اتفاقا در شاکله، یک نمایش غربی است، جه در فرم و چه در ابعاد فلسفی تماما غربگرایانه است. اما این نکته که ضعف به نظر می‌رسد، به نقطه قوت نمایش تبدیل شده است. نمونه این نمایشها می‌تواند سرآغازجهانی شدن نمایش ما باشد. افلاطون 2500 سال پیش آرزویی داشت که با تقلید مخالف بود. اما درست‌تر از ارسطو داشت بیان می‌کرد چون مکاشفه انسانی برایش مهم‌تر از تقلید بود. معتقد به انتزاع از واقعیت بود. قرن 19 که «بوخنر» جزو اولین کسانی است که متنی را براساس تئوری افلاطون خلق می‌کند. متن «ویستک»‌که بارها در ایران اجرا شده است. واقعیت‌هایی ذهنی در نمایش خلق می‌شوند. انسان آن چیزی نیست که از بیرون می‌بینیم، ‌انسان چیزی است که از درون دیده می‌شود. آلفرد ژاری و بوریس مترلینگ و انتوان چخوف (نه در متن‌های کوتاه)هم جزو همین دسته هنرمندان هستند. در واقع درونی بودن بشر را بیان می‌کنند. شاید دلیل آن برمی‌گردد به صنعتی‌شدن و تنها شدن بشر و اینکه انسان باید به سمت درون خودش سوق پیدا کند تا خودش را ارائه کند. اما در مورد نمایش «کسی برای گوریل غمگین کاری نمی‌کند»‌ با اینکه ماهیت ایرانی ندارد،‌ تاریخ و جغرافیا وجود ندارد اما چون نمونه خارجی آن هم وجود ندارد، برداشتی ایرانی می شود از نمایش کرد. چیزی که هنر را به وجود می‌آورد، رویا داشتن است و قابل تکثیر به دیگران نیست. ایرانی بودن در تکمیل رویا می‌تواند کمک زیادی به پیشبرد هنر و اصالت کند. تفاوت جغرافیا و تاریخ باعث ایجاد تازگی و شگفتی در متن و شوق مردم سایر کشورها برای خواندن متنش می‌شود. متن مجید شکری به ساموئل بکت نزدیک است اما کاملا شبیه آن نیست و مستقل است. یا اکثر نمایش‌های پست مدرن در جامعه قابل فهم نیست چون جامعه ما هنوز مدرن نشده است. اما مساله‌ای که در این نمایش مطرح می‌شود متعلق به همه مردم جهان است. ما در دنیایی که به سمت صنعتی شدن پیش می‌رود، هر روز تنهاتر می‌شویم. انسان در گذشته رهاتر بوده است در واقع، انسان‌تر بوده است. زندگی شهری به انسان قید و بند بیشتری داده است.




نظرات کاربران