در حال بارگذاری ...

" تاجبخش فنائیان " هیچ مفهومی در زمان و مکان تاریخی محصور نمی شود

مهرداد ابوالقاسمی: فناییان پس از اینکه در سال 84 نمایش"ریچارد دوم" را در تالار وحدت روی صحنه برد‌ دیگر فعالیتی در این عرصه نداشت. تا اینکه امسال نمایش "مرغ مینا" را که در رابطه با زندگی رودکی شاعر پرآوازه، ایرانی است، در تالار اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه آورد. و‌ی از علاقه‌مندان آثار کلاسیک است و همیشه در اجراهایش از این آثار استفاده کرده است، البته گاه این آثار خارجی بوده و گاه اصالتی ایرانی داشته‌اند؛ مانند "مرغ مینا". به بهانه اجرای این نمایش با او گفت‌و گویی انجام داده‌ایم.

به لحاظ داستان و ساختار نمایشنامه، نوعی رویکرد کلاسیک بر نمایش حاکم است. اما به لحاظ اجرا و به خصوص شیوه اجرایی و دکور نمایش شاهد یک رویکرد مدرن اثر هستیم. البته در نمایش‌هایی چون "ریچارد دوم" و "کمبیرک جادو" هم شما همین سبک و سیاق را در پیش گرفته بودید و به نظر می‌رسید، این شیوه و رویکرد به سبک دائمی اجراهای شما تبدیل شده است!
این مساله علت دارد. من به موضوعات تاریخی نگاه فرازمانی و فرامکانی دارم. اگر از یک موضوع تاریخی برای بیان مفاهیمی استفاده می‌کنم به این دلیل است که آن موضوع خاص تاریخی می‌تواند امروز و فردا هم مصداق داشته باشد. به همین دلیل در شکل اجرایی، به شرایط زمان و مکانی تاریخی وفادار نمی‌مانم و نمی‌خواهم که به آن وفادار باشم. بنابراین هم در طراحی صحنه، لباس، میزانسن، بازی و‌... رویکرد مدرن را همان طور که شما گفتید مدنظر قرار می‌دهیم. به این دلیل که موضوع در زمان و مکان ما هم جاری است و می‌تواند در آینده هم جاری باشد؛ به این معنی که‌ تقابلی میان عشق و نفرت وجود دارد که این همیشگی است. ‌تقابل خیر و شر، ماده و معنا و ...هم همین گونه هستند. این مفاهیم همیشگی هستند و در زمان و مکان خاص تاریخی متوقف نمی‌شوند. ‌
چرا این رویکرد را فقط در ساختار و شیوه اجرا به کار می‌گیرید و آن را در نمایشنامه‌ مدنظر قرار نمی‌دهید؟ فکر نمی‌کنید اگر با این رویکرد به سراغ نمایشنامه بروید، آن وقت هم تاثیرگذاری اجرایتان بیشتر خواهد شد و هم با استقبال بیشتری رو به رو خواهید بود؟
اتفاقا واژگان هم همین خصوصیت فرا زمانی و فرامکانی را دارند. اگر قرار است دکور نمایش‌، قصه را به تصویر بکشد یک قصه انتزاعی را پدیدار می‌کند. واژگان نمایشنامه هم، ‌واژگان شاعرانه‌ای هستند.
قبول دارم که واژگان نمایش"مرغ مینا" شاعرانه است، اما ادبیات مورد استفاده قرار گرفته در این اثر، ادبیات کهن و ‌کلاسیک ایرانی است که برای مخاطب ایرانی بسیار ثقیل و سنگین است به خصوص اینکه این ادبیات در اجرای نمایش به کار گرفته شده ‌و نوعی تکلف را برای بیان مفاهیم به وجود آورده است.
من فکر نمی‌کنم مردم  امروز، اشعار حافظ یا مولوی را نفهمند.
بحث این نیست که مخاطبان اشعار مولانا یا حافظ را متوجه نمی‌شوند، بلکه اگر دقت کنید،‌ بیشتر مردم در خلوت و با تعمق و تفکر به سراغ این دست اشعار می‌روند چون نمی‌توان سطحی و گذرا به سراغ آن‌ها رفت و به مفهومشان ‌پی برد. برعکس آن شعر نو است که در ارتباط با خواننده بسیار ساده و روان است.
تامل‌ مخصوص یک زمان و مکان خاص و متعلق به گذشته نیست. اگر شعر امروز هم احتیاج به تامل بیشتری داشته باشد به این معناست که غنای بیشتری دارد. سفری که اصولا به سادگی و برای هر‌ آدمی در اسرع وقت و بدون تامل قابل درک باشد، شعر غنی و عمیقی نیست. شاعران، شعر نو و به خصوص شاعرانی که شعرهای عمیقی می‌سرایند، در ترکیب کلمات و اوزان شعرهایشان رعایت بسیاری مسائل را می‌کنند تا درک آن منتج به لذت ‌شده و نیازمند‌ تامل شود. اگر شعری فاقد این خصوصیات باشد، شعر دم دستی خواهد بود. منظور من از انسان امروز انسانی نیست که به دنبال مفاهیم ساده و دم دستی است.‌
نوعی فضای شعرگو، بر نمایش"مرغ مینا" حاکم شده است. در عین حال خط داستانی هم بر مبنا و پایه کلام شکل می‌گیرد. تماشاگر فرصت زیادی ندارد که بتواند دیالوگ‌ها را بشنود، هضم کند و خط داستانی را پیدا کند و با آن پیش برود. در واقع این ثقیل بودن کلام و دیالوگ باعث می‌شود تا مخاطب نتواند به راحتی با داستان همراهی کند و تمام این مساله به دلیل اتکا بیش از حد نمایش به شعر کلاسیک است که ساختاری مفهومی دارد، نه ‌ساختاری!
اگر این گونه باشد خیلی بد است. اگر تماشاگر قصه را دریافت نکند که خیلی بد است. آیا واقعا این طور است؟ تماشاگر قصه را دریافت نمی‌کند؟
به نظر من دقیقا اینطور است یا حداقل اینکه در بهترین حالت تماشاگر نمی‌تواند پا به پای داستان پیش برود. این میزان اتکا به شعر است که چنین نتیجه‌ای را رقم زده است. ببینید حتی در دیالوگ‌های محاوره‌ای هم شاهد هستیم که باز از یک ادبیات ثقیل و سنگین استفاده شده و شخصیت‌ها بسیار پیچیده با هم سخن می‌گویند که آن هم مبتنی بر ادبیات کلاسیک و شاعرانه است.
به هر حال خاصیت هنر شرق، این است که نیاز به تامل و تفکر دارد. این خصلت در مینیاتور، موسیقی، معماری، شعر و ... هم وجود دارد. نیاز به تامل یک نیاز قطعی برای برخورد با یک اثر هنری شرق است و باید ظرفیت تفکر و تامل را هم داشته باشیم. چون تفکر و تامل لذت بخش است. در قالب این سبک نمایشی با مضامینی مواجه هستیم که در اطراف ما همیشه قابل مشاهده است اما به نظر من در هنر باید با اثری مواجه شویم که همیشه در پیرامون ما وجود ندارد.
در واقع شما در انتخاب مسیر ارتباط با تماشاگر، راه دورتر و دشوارتر را انتخاب کرده‌اید. رویکرد مدرن اجرا به اثر را به طور قطع تماشاگر امروزی بیشتر می‌پسندد. اگر این رویکرد را در ساختار نمایشنامه و زبان آن هم وارد کرده بودید، راحت‌تر با مخاطب ارتباط برقرار می‌کردید.
به هر حال باید شاعرانگی در نمایش "مرغ مینا" بروز پیدا می‌کرد.
اما این کار می‌توانست با اتکا به ادبیاتی غیر از ادبیات کلاسیک و کهن هم صورت بگیرد.
اگر نویسنده‌ای باشد که این گرایش را داشته باشد و نمایشنامه را هم شاعرانه بنویسد و کلماتی را انتخاب کند که به گوش تماشاگر امروز بیشتر آشنا باشد، خوب این می‌تواند در ارتباطی که مدنظر شماست کمک بکند. بد نیست که ما هم به این سمت برویم اما این مساله شاید مستلزم روند رو به رشد‌ حرکتی باشد که  اشکال جدیدتر آن باید تجربه شود.‌
چرا عنوان"مرغ مینا" را به جای "تراژدی رودکی" برگزیدید؟
"مرغ مینا" مرغی است که مقلد آوازهاست.‌
یعنی"مرغ مینا" استعاره‌ای از شخصیت رودکی است؟
استعاره‌ای از شخصیت‌های نمایش از جمله رودکی است. رابعه و بکتاش هم همین خاصیت را دارند. مرغ مینا گویای شخصیت‌های مثبت این نمایش است.

 




نظرات کاربران