در حال بارگذاری ...
...

خبری از تئاتر شهرستان / نمایش اسب در تالار هنر شهر اصفهان به صحنه رفت

خبری از تئاتر شهرستان / نمایش اسب در تالار هنر شهر اصفهان به صحنه رفت

نمایش «اسب» از یکم اسفند ماه در سالن کوچک تالار هنرشهر اصفهان به صحنه رفت . به گزارش سایت خبری تئاتر شهر اجرای این نمایش تا هفتم ماه جاری ادامه خواهد داشت. زمان اجراء رأس ساعت 19 خواهد بود. برخی عوامل این اثر عبارتند از:نویسنده: محمد چرمشیر کارگردان: نعیمه مهدویان بازیگران: محمدرضا نصری ،آرزو حق شناس دستیار کارگردان: فرزانه محبوبی انتخاب موسیقی: جواد رضایی است .نمایش «اسب» یک اثر رئال با مایه های وطنی است که در فضایی سنتی روایت می گردد. مکان رویداد، یک عصارخانه است که سنگ آسیاب درست در مرکز صحنه قرار گرفته و بازی ها حول محور آن انجام می گیرد. نمایش، داستان پیرمردی است که دختری بسیار جوان را به ازدواج خود در می آورد و دختر به اصطلاح نا مادری پسر پیرمرد می شود. دختر و پسر پیرمرد که از او بزرگ تر نیز هست، سابقاً به یکدیگر علاقه مند بوده اند و به پیشنهاد پسر که احساس می کرده است پدرش به دختر علاقه و نیاز دارد با پیرمرد ازدواج می کند. نمایش با صحبت در مورد اسبی که آسیاب را می گرداند آغاز می شود در حالی که پسر غایب بوده و به خدمت سربازی رفته است. پیرمرد از علاقه همسر جوان و پسرش به یکدیگر مطلع است و این مسئله چون خوره ای به جانش افتاده، از این بابت رنج می برد و حسادت می کند.در حین ورود به سالن، تماشاچی با چند قطعه کاغذ که به دیوار ورودی سالن نصب شده اند مواجه می گردد. بر روی این کاغذها کلماتی نوشته شده است از قبیل: حسادت، نفرت و ... اینها مفاهیمی هستند که مخاطب در این نمایش با آنها روبرو می شود و کارگردان از قبل این مفاهیم را در قالب چند کلمه در راهروی ورودی سالن در معرض دید مخاطب قرار می دهد. به نظر بنده این کار لزوم چندانی نداردزیرا یک اثر اگر به اندازۀ کافی شفاف، قوی و مؤثر باشد مفاهیمی را که در نمایشنامه نهفته است به بهترین وجه در اجراء نشان خواهد داد و دیگر نیازی به گذاشتن مفاهیم نمایش در ویترین ورودی نخواهد بود. از این گذشته مخاطب با دیدن این کلمات در مورد نمایشی که می خواهد ببیند در ذهن خود خیالپردازی می کند و مثلاً ممکن است حسادت یا نفرت را به طوری در ذهن خود تصویر کند و در این اثر جای دهد که خود اجرای نمایش نتواند به همان اندازه و به همان خوبی این مفاهیم را به وی منتقل کند. بدین گونه ممکن است که نمایش از دیدگاه مخاطب ضعیف به نظر بیاید حتی اگر چنین نیز نباشد. به نظر بنده بهتر است اجازه دهیم که تماشاچی با ذهنی خالی همانند یک بوم سفید وارد سالن نمایش شود، آنگاه کارگردان بر روی سن قلم مو به دست گیرد و بر ذهن سپید تماشاگر، مفاهیم نمایشنامه را از دیدگاه خود و به بهترین نحوی که می تواند مصور نماید. اما اگر از قبل با نشان دادن یک سری کلمات و مفاهیم، بوم سفید ذهن تماشاچی را پر از نقشهای گوناگون و تصویرهایی که خود با دیدن آن مفاهیم و لغات، بر صفحۀ ذهنش طرح کرده است، انباشته باشیم، آنگاه در حین اجراء، نقاشی بر روی بومی که از قبل نقشی بر خود دارد کار مشکلی خواهد بود و طرح ها درهم و برهم شده، رنگها در هم خواهد آمیخت و نمایش آنطور که باید از کار در نخواهد آمد.

انتخاب موسیقی اثر با توجه به فضا، زمان و مکان متناسب بود و تماشاچی با آن ارتباط برقرار می کرد. همچنین تنظیم صدا در هنگامی که دیالوگها همزمان با موسیقی گفته می شد مناسب بود و هیچکدام بر دیگری برتری نداشت تا در ارتباط با تماشاچی خللی ایجاد کند. میزانسن ها در بعضی جاها تکراری می شد و چنین به نظر می رسید که کارگردان خواسته است تا بازیگر در حین گفتن آن دیالوگها بیکار نباشد و طراحی و دلیل منطقی محکمی در پشت آن میزانسن وجود نداشت، مثلاً بیزیدن گندم توسط زن شاید تا دو دفعه قابل قبول بود اما بیشتر از آن دیگر ضروری به نظر نمی رسید و بهتر بود که میزانسن سخته تری برای آن قسمت از کار طراحی می گردید زیرا این مسئله تماشاگر را آزار می داد. بازی آرزو حق شناس کمی با اغراق انجام می شد به خصوص در حرکات سر گاهاً افراط می گردید، اما از نظر ارائۀ حس بد نبود. صداسازی محمدرضا نصری خوب بود و با توجه به جوانی خود توانست نقش یک پیرمرد را به مخاطب بقبولاند، اما در برخی اوج و فرودها به خاطر حفظ صداسازی گاه به مشکل بر می خورد و نمی توانست اوج و فرود بی نقصی را از آب دربیاورد. طراحی صحنه نیز کار قابل توجهی بود و در ایجاد فضاسازی مناسب، کار مطلوبی صورت گرفته بود. برای تمامی دست اندرکاران این نمایش آرزوی پیشرفت و تعالی در هنر تئاتر را آرزو می نمایم. به امید دیدن این دوستان در کارهای آینده.