در باره نمایش «فرجام سفر طولانی طوبی»
تبدیل یک اجرای ناتورالیستی به یک اثر رئالیستی انتقادی

نمایش «فرجام سفر طولانی طوبی» نشانگر یک متن و اجرای ناتورالیستی است که در یک سوم پایانی به یک اثر رئالیستی انتقادی تبدیل میشود.
نمایش «فرجام سفر طولانی طوبی» به نویسندگی علیرضا نادری و کارگردانی محسن حسنزاده که در سالن چهارسو تئاتر شهر اجرا میشود، نشانگر رویکرد روایی و داستانی به موقعیتها و حوادث اجتماعی ناگوار یک جامعه روستائی است و کارگردان در حد توان خود سعی کرده ساختار روائی و تماتیک اثر را با تأثیرات و جلوههای دراماتیک پیش ببرد.
انتخاب متن نمایشی نقش تعیین کنندهای در شکل گیری اجرا دارد؛ ضمن آنکه جذابیتهای اولیه عمدهای را هم باید به نمایش بگذارد و در مواردی نیز اساساً موضوع روز جامعه به حساب آید. معمولاً دادههای تماتیک و موضوعی وقتی از این قابلیت برخوردارند که در ساختارهای گوناگون و در چارچوب سبکها و ژانرهای متنوعی به پردازش درآیند و در این رابطه، نیازهای ذهنی و عاطفی مخاطب نادیده گرفته نشود.
نمایش «فرجام سفر طولانی طوبی» به نویسندگی علیرضا نادری و کارگردانی محسن حسنزاده همه تأکیداتش روی داستانی است که از لحاظ موضوعی تکراری و حتی کلیشهای به شمار میرود. ضمناً موضوع روز جامعه هم محسوب نمیشود. مضافاً اینکه، گرچه در عنوان نمایش با اسم یکی از پرسوناژها (طوبی) رو به رو هستیم، اما او هرگز به آن اندازه که اقتضای متن و اجراست، شخصیتپردازی نمیشود و نویسنده به گزارش داستانی زندگی او بسنده میکند.
علیرضا نادری تأکید زیادی هم روی زبان و گویش محلی پرسوناژها دارد و همین رویکرد، نمایش را به یک مکان محدود و معین روستائی منتسب کرده است؛ ضمن آنکه، وقایع هم به سالهای دور ارتباط دارد. برخی از جملات و دیالوگها برای مخاطب فارسی زبان گنگ و مبهم و غیر قابل فهم از کار درآمده است. نادری به «زبان معیار» توجهی نکرده و بر نگرش زبانشناختی اصرار داشته است. او میتوانست فقط واژگانی را به عنوان نشانههای زبان و بیان محلی پرسوناژها در ترکیب جملههای فارسی وارد کند و یا اساساً از زبان فارسی یا همان زبان معیار «نمایشنامه نویسی ایرانی» استفاده کند. ناگفته نماند که این داستان و ماجراها میتواند مربوط به هر جای دیگری هم باشد.
در این نمایش عنصر «زبان» به مانعی برای درک نمایش تبدیل شده است؛ طوری که، کلاً یک چهارم نمایش برای خود نویسنده و کارگردان است و به ذهن مخاطب را پیدا نمیکند. در حوزه اجرا، استفاده نمایشی و دراماتیک از سازه دایرهای شکل صحنه که یک سن ثانویه تمثیلی و چند کاره برای نشان دادن کلبههای روستائی، گور و گورستان، محل زندگی و جای ورود و خروج پرسوناژها به کار گرفته شده، نشان میدهد که سعید حسنلو به عنوان طراح صحنه، مبتکرانه عمل کرده، اما در کل یک ایراد هم به آن وارد است؛ با توجه به روائی و داستانی بودن نمایش، معمولاً بیان روائی و داستانی در کادر مستطیل شکل کاربری دراماتیک دارد. ضمناً مستطیل بودن سازه محوری صحنه، بام کلبههای روستائی و شکل قبر را هم بهتر و نمایشیتر نشان میداد. با همه اینها، حجمی کردن کف صحنه در قالب چنین سازهای از یک معماری ذهنی نمایشی نشأت میگیرد.
همه ماجرای نمایش «فرجام سفر طولانی طوبی» در تعریف نمایشی داستانی بر روی صحنه خلاصه میشود که عاری از گره افکنیهای عمیق، معماگونه و تعلیق زاست. باید یادآور شد که از نیمه اجرا به بعد میتوان حدس زد که همه چیز زیر سر ارباب روستاست و این همان نتیجه گیری تکراری و کلیشهای داستانهای روستائی دوران ارباب و رعیتی است. این نمایش در کل نشانگر یک متن و اجرای ناتورالیستی است که در یک سوم پایانی به یک نمایش رئالیستی انتقادی تبدیل میشود. گاهی رویکردی انتزاعی هم با واقعیتها در میآمیزد و تأکید زیاد نویسنده بر زنده کردن روح «طوبی» در قالب خیال و تصورات ذهنی، تماماً نشانگر این آمیختگی ذهنی است؛ مخصوصاً در صحنهای که روح «طوبی» کنار گورش مینشیند و با مرده خودش حرف میزند، گرچه دراماتیک و نمایشی است، اما منطق واقع گرایانه متن و اجرا را زیر سئوال میبرد، مردان روستائی هم اغلب به روستائی شباهت ندارند و اقامت موقتی و محدود آنان در شهر هم نمیتواند دلیلی برای آن باشد که به آدم هائی بیکار و بیعار و حتی جاهل منش کوچه و بازار شهرها شباهت پیدا کنند. ناگفته نماند پرسوناژ «پیرمرد روستائی» گاهی عاقل و هوشیار و گاهی گیج و کم بینا به نظر میرسد.
استفاده از موسیقی زنده و نوای ویلون مخصوصاً در صحنهای که روی یک سکوی نسبی آهنگی با حال و هوای حزن انگیز ترانههای ایرانی نواخته میشود، با مضمون همان صحنه کاربری دراماتیک پیدا کرده است، چون بخش پنهان و درونی موضوع دردناک نمایش را عملاً بیرونی و آشکار میکند.
نمایش «فرجام سفر طولانی طوبی» به کارگردانی محسن حسنزاده در ژانر «درام اجتماعی روستائی» جای دارد و باید اذعان داشت که بازی برخی از بازیگران نسبتاً خوب و دیدنی است. در این رابطه میتوان به بازی خود محسن حسنزاده و بازی الهام رسولی و نرگس طاهری اشاره کرد. در این نمایش به رغم الزامات و اقتضائات برخی صحنهها از نور موضعی استفاده نشده و دو نور قرمز و سبز مایل به آبی هم برای چنین اجرائی و جاهت مستدل اجرائی ندارند، اما میزانسنها خوب و سنجیده است و به کمک طراحی نسبتاً خوب صحنه تراکم موضوعات و تعدد پرسوناژها در چارچوب امکانات و اقتضائات سالن چهارسو به شکلی نمایشی، مهار و جمع و جور شده است. حرکات دورانی و برخی از میزانسنهای متقابل پرسوناژها در لحظاتی که تقابل دو سویهای دارند، کنش زا، نمایشی و دراماتیک است و تماشاگر را در محدوده دادههای خود به طور نسبی راضی میکند.
حسن پارسایی ( ایران تئاتر)