نقد و بررسی نمایش «مرگ فروشنده»
تراژدی به اضافه کمی کمدی

در نمایش «مرگ فروشنده» که این روزها در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا میشود، کارگردان در دیالوگها و برخی حالات بازیگران، کمی کمدی هم به کار افزوده که باعث تضعیف این تراژدی آرتور میلر شده است.
اجرای مجدد یک نمایش بعد از سالها توسط همان کارگردان، الزاماً باید به یک رویکرد تجربی و نو منجر گردد، اگر نه هیچ دلیلی برای اجرای مجدد آن وجود ندارد. کارگردان باید در به کار گیری همه عناصر و ارکان اجرا، این تجربی بودن را به اثبات برساند و چنانچه چنین اتفاقی نیفتد و حتی اجرای دوم در رابطه با اجرای اول دارای کمیها و کاستیهایی باشد، در آن صورت توسل به اجرای چنین نمایشی به خودی خود یک رخداد تراژیک خواهد بود نمایش «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر به کارگردانی نادر برهانی مرند که هم اکنون در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا میشود، ورسیون دوم از اجرای این نمایش توسط همین کارگردان در دی ماه ۱۳۸۵ است.
اولین جلوه ظاهری و نمایهای این اجرا، دکور تر و تمیز و جلوه دار صحنه است که در همان آغاز، راه ورود ذهن تماشاگر را به زندگی نابسامان ویلی لومن میبندد و این ذهنیت پیش میآید که این صحنه پرسوناژ رانده شده و «بیچاره» ویلی لومن (willy lowman) نیست، بلکه موقعیت بدون دلیل ارتقاء یافته انسان «باچاره»ای به نام «ویلی هایمن» (willy high man) است؛ یعنی موقعیت فروشنده دوره گرد پیر، رانده شده، تحیقر شده و نیازمند آرتور میلر به طرز متناقضی همچون پیله ور کم نیازی نشان داده شده است. در واقع کارگردان با طراحی صحنه و دکور عملاً به شخصیتپردازی ویلی لومن آسیب رسانده، ضمن آنکه اساساً به دلیل موضوع و محتوای اثر نباید سالن اصلی تئاتر شهر برای اجرای چنین نمایشی انتخاب میشد؛ زیرا سکوی صحنه و بزرگی صحنه، عملاً آسیبهای طراحی صحنه و دکور و نیز نارسائیهای اجرای نمایش را چشم گیرتر و نهایتاً مضاعف نموده است.
باید یاد آور شد فضای صحنه سالن اصلی برای جای دادن زندگی محدود و مختصر خانواده لومن زیادیهای قابل توجهی دارد.
از میان میزانسنهای اجرا فقط یکی هوشمندانه و نمایشی است و آن هم وقتی است که والدین در یک طرف صحنه و فرزندان در سوی دیگر آن حضور دارند. استفاده از چمدانها که از آنها به عنوان صندلی استفاده شده، هیچ تأویل و دلیل نمایشی ندارد. به کارگیری صندوقهای چوبی به عنوان میز، اگر دکور به کمک رنگ آمیزیهای جلوه دار قرمز و زرد، بسیار نو به نظر نمیرسید، میتوانست در رابطه با وضعیت رقت بار زندگی لومن و خانوادهاش دارای تأویل دراماتیک باشد؛ در حال حاضر این دو عنصر همدیگر را نقض و بیمعنا کردهاند و عملاً واقع گرایی موضوع نمایش دچار دوگانگی شده است.
صحنه ای از نمایش «مرگ فروشنده» به کارگردانی نادر برهانی مرند
نادر برهانی مرند همانند ورسیون اجرایی اولش، باز از برخی ترفندهای اجرائی و هنرمندانه الیا کازان، کارگردان مشهور، که در اجرای آمریکایی «مرگ فروشنده» از آنها استفاده شده بود، بهره جسته است؛ از جمله آنکه، پرسوناژ بن لومن از داخل یخچال وارد صحنه میشود تا آمدن او از جای سردی مثل آلاسکا به زبان نمایش تأویل آمیز و همزمان حس آمیز باشد.
نمایش «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر، به کارگردانی نادر برهانی مرند از لحاظ محتوایی تا حدی متناقض و پارادوکسیکال است، چون مقوله اجباری مرگ در آن به طور همزمان در قالب یک خودکشی نسبتاً داوطلبانه، اختیاری هم میشود. این نمایش یک تراژدی کامل است که از لحاظ محتوایی جزو تراژدیهای مدرن به حساب میآید، زیرا علت اولیه خودکشی ویلی لومن به دنیای درونی او و شرایط مالی اسفناک زندگی او و خانوادهاش مربوط میشود که عملاً به تنگناهای اجتماعی و اقتصادی نظام سرمایه داری و سوداگرانه آمریکای پس از جنگ جهانی دوم اشاره دارد که بار سنگین آن بر دوش خانوادههای فقیر و آسیب دیده بوده است.
در نمایش «مرگ فروشنده» پرسوناژ ویلی لومن که توسط حمیدرضا آذرنگ بازی میشود، به علت اغراقهای حسی و امپرسیونیستی در بازی، بسیار ذهنیتر شده و تا حدی هم کمیک از کار در آمده است. علت آن هم به نوع حالات، ژست و نیز تکیه کلامها و خندههای کوتاه و استهزاء آمیزش در پایان برخی دیالوگها بر میگردد که از رقت بار بودن وضعیت واقعی او کاسته است و حتی این امکان را که بتواند با شهامت به خود کشی متوسل شود، منتفی میسازد و در نتیجه، اجرای نقش ویلی لومن از متن نمایش آرتور میلر بیرون میزند و در کل به یک ویلی لومن قراردادی و دلبخواهی شکل میدهد.
”از میان میزانسنهای اجرا فقط یکی هوشمندانه و نمایشی است و آن هم وقتی است که والدین در یک طرف صحنه و فرزندان در سوی دیگر آن حضور دارند“
ضمناً دیالوگهای متناقض در جاهایی از نمایش به علت بازیهای نامناسب، تا حدی کمیک جلوه میکنند و این برای آن دسته از تماشا گران عامی تئاتر که همیشه از نمایش انتظار خنده و خندیدن را دارند، بهانه هایی برای خندههای کوتاه و یک تفریح ضمنی فراهم کرده است؛ یعنی چیزی که هرگز مدّ نظر آرتور میلر نبوده است.
حوادث مربوط به مکانهای مختلف همگی در یک جای خانه نشان داده شدهاند و هیچ تأکیدی هم بر تفاوتها و تمایز مکانها نشده است؛ کارگردان صرفاً از طریق وانموده سازی اختیاری و قراردادی و به زعم ابتکار شخصی خودش آنها را اجرا مینماید؛ این دوگانگیها حوادث واقعی نمایش را با ذهنیتهای انتزاعی و تجریدی در آمیخته است. در میان بازیگران فقط بازی نسیم ادبی، رحیم نوروزی و تا حدی محمود رضا رحیمی، آن هم به طور نسبی قابل تأمل است.
نمایش «مرگ فروشنده» جزو آن نمایش هایی محسوب میشود که به عناصری مثل نور و موسیقی نیاز مبرم دارند تا درون مایهشان به نمایشیترین شکل ممکن بر مخاطب تأثیر بگذارد. در این نمایش فقط یک بار از نور استفاده دراماتیک میشود و آن هم صحنهای است که همزمان با رابطه غیر اخلاقی ویلی لومن با یک زن، نور روی درهای صحنه، یک در میان قرمز میشود. در بقیه صحنهها نور ثابت و یکنواخت صحنه عملاً فراز و فرودها و دغدغههای زندگی پرسوناژها را کمرنگ و عادی و معمولی نشان داده است؛ نور موضعی در رابطه با تنهایی و عدم امنیت اجتماعی ویلی لومن میتوانست کارکرد دراماتیکی بالایی داشته باشد، اما کارگردان و طراح نور به آن اعتنائی نداشتهاند. در کل بر خلاف کارکرد دراماتیک نور در ورسیون اجرائی سال ۱۳۸۵ که به اجرا سبک و سیاق اکپرسیونیستی داده بود، در این اجرا نور کارکرد جنبی و حاشیهای دارد. در رابطه با موسیقی هم باید گفت در جاهایی که از نوای فلوت و موسیقی جاز استفاده میشود، موسیقی، مناسبت کاملی با فضا، حوادث و موقعیتهای نمایش پیدا کرده است.
ورسیون اجرایی دوم «مرگ فروشنده» به کارگردانی نادر برهانی مرند، عملاً این ذهنیت را پیش میآورد کهای کاش اجرا نمیشد و یا کارگردان همان شیوه و سبک و سیاق ورسیون اجرائی اول را تکرار میکرد. در حال حاضر نمایش «مرگ فروشنده»، یک تراژدی ضعیف و حتی در جاهایی کسل کننده از کار در آمده که به آن بدون دلیل در دیالوگها و نحوه بیان آنها و در تکیه کلامها و برخی حالات بازیگران، کمی کمدی هم اضافه شده است.
حسن پارسایی ( ایران تئاتر)