در حال بارگذاری ...
هنرمندان کانادایی از تجربه های تئاتری گفتند

معرفی روش هایی متفاوت برای بازیگر شدن

حضور دانا لوبک بازیگر، کارگردان و طراح حرکت کمپانی "سان‌اِرگوس" و روبروت گرینوود هنرمند و کارگردان این کمپانی از کشور کانادا برای حضور در نخستین کارگاه بین‌المللی گروه تئاتر "زندگی" که با همکاری انجمن هنرهای نمایشی در مجموعه تئاترشهر برگزار می‌شود، بهانه‌ای بود تا در دفتر خبرگزاری هنر ایران (هنرآنلاین) میزبان این دو هنرمند کانادایی باشیم و با آنها درباره مسائل مختلفی از جمله نحوه آشنایی و حضورشان در تهران، سرفصل‌هایی که قرار است در کارگاه‌های خود در تهران تدریس کنند، اوضاع تئاتر و گروه‌های تئاتری در کانادا و... به گفت‌وگو نشستیم.

آنچه در ادامه می‌خوانید ماحصل گفت‌وگوی ما با این دو هنرمند کانادایی است که در پی می‌آید.

از شب یلدا در تونس تا برگزاری کارگاه در تهران

روبرت گرینوود درباره چگونگی آشنایی‌شان با جعفر مهیاری مدیرگروه تئاتر زندگی با اشاره به حضور مشترک کمپانی "سان‌ارگوس" و گروه "تئاتر زندگی" حدود چهار سال پیش در کشور تونس، گفت: ما چهار سال پیش در تونس با گروه بچه‌های تئاتر زندگی که آنها هم مانند ما در آن فستیوال حضور داشتند آشنا شدیم. یادم می‌آید که یکی از خانم‌های گروه تئاتر زندگی از ما دعوت کرد که شب یلدا را که یک جشن ایرانی است را در قبرس با آنها بگذرانیم و ما را به آن هتلی که در آن اقامت داشتند دعوت کردند. آنها به ما انار دادند که خیلی خوشمزه بود و خوراکی‌های خوشمزه‌ای در آن جا بود و به ما خیلی خوش گذشت. آن شب ما درباره مسائل مختلفی با بچه‌های گروه تئاتر زندگی از جمله تئاتر صحبت کردیم و چند تن از بچه‌های گروه در ورک شاپ ما در تونس شرکت کردند. در واقع این حضور آنها در ورک شاپ جرقه اولیه آشنایی ما با گروه تئاتر زندگی بود. در نهایت از ما دعوت کردند که به ایران بیاییم و ما هم قبول کردیم اما از آن موقع تا امروز که ما در تهران هستیم دو سال طول کشید. البته سعی کردیم زودتر قرار بگذاریم ولی نشد.

ایران از خانه‌مان امن‌تر است

دانا لوبک در ادامه با تایید حرف‌های روبروت درباره کشور ایران گفت: ایران خیلی کشور زیبایی است و مردم خیلی دوست داشتنی هم دارد. ایرانی‌ها خیلی مهربان هستند و اگر صفحه ما را در فیسبوک ببینید مشاهده می‌کنید که ما به همه گفتیم که داریم به ایران می‌رویم و جالب اینکه مدام همه مردم به ما می‌گفتند که مواظب خودتان باشید. برای اینکه اخبار رسانه‌ها در کانادا، مانند کشورهای دیگر از یک دیدگاه خاص به کشور ایران نگاه می‌کنند. اما من از زمانی‌که کودک بودم دوست داشتم ایران را ببینم و آن چیزی که من در مورد ایران فکر می‌کنم بیشتر در مورد فرهنگ و معماری و البته غذاهای ایرانی است. ما در کانادا بعد از اینکه با دوستان ایرانی‌مان آشنا شدیم یک رستوران ایرانی دیدیم و خیلی دلمان می‌خواست به آن‌جا برویم و البته این کار را هم انجام دادیم. دوستان ایرانی ما در کانادا در مورد فلسفه ایرانی خیلی چیزها به ما آموختند. ما انواع دلایل را برای آمدن به ایران داشتیم و بعد هم که جعفر مهیاری را دیدیم دلایل‌مان برای آمدن به ایران کامل شد.

لوبک افزود: من صادقانه می‌گویم من یک نفر را در این‌جا ندیدم که رفتارش دوستانه و محبت‌آمیز نباشد. زمانی‌که به من می‌گفتند وقتی به ایران می‌روی مراقب باش من به آن‌ها می‌گفتم که تمام ایرانی‌هایی که من می‌شناسم بسیار مهربان هستند و من دلیلی نمی‌بینم که نگران باشم. من فکر می‌کنم ایران از خانه‌مان برایمان امن‌تر است.

روبرت گرینوود نیز درباره تفاوت‌هایی که بین واقعیت موجود در ایران و آنچه در ذهن افرادی که در غرب زندگی می‌کنند وجود دارد، گفت: من هیچ ایده‌ای نداشتم که تهران شبیه کجاست. در واقع "دایانا کریت" که پیش از انقلاب در ایران بوده و یکی از دوستان ما است وقتی فهمید قرار است ما به ایران بیاییم به ما خیلی سفارش کرد که جاهای مختلف ایران را ببینیم چراکه می‌گفت ایران خیلی جای زیبایی است. به ما توصیه کرد که بازار را ببینیم و می‌گفت که بسیار به ما خوش خواهد گذشت. البته تصویری که دایانا از ایران داشت با تصویر کنونی ایران کاملا متفاوت است و الان تهران خیلی مدرن شده است.

من در تئاتر به دنیا آمدم

روبروت گرینوود که تاکنون کارگردانی، نویسندگی و بازیگری بیش از 45 اثر نمایشی را برعهده داشته درباره سابقه تئاتری‌اش و اهداف ورک‌شاپ خود در تهران، توضیح داد: من لیسانسم را در رشته تاریخ نقاشی و مجسمه سازی گرفتم. اما از پنج سالگی در تئاتر بودم و فعالیت می‌کردم. من خیلی کوچک بودم که وارد تئاتر شدم به این دلیل که خانواده‌ام وضع مالی خوبی نداشتند. سال 1930 خانواده‌ام از یکدیگر جدا شدند و همه چیز را از دست دادیم حتی لوازم منزل خود و ماشین‌مان را از دست دادیم. بنابراین پدر مجبور بود که در خیابان سیب بفروشد. البته خیلی از آدم‌ها در آن سال‌ها این کار را انجام می‌دادند. در شهر کوچکی که ما در آن زندگی می‌کردیم یک خانه‌ی اُپرا وجود داشت و در روزهای یکشنبه هم در آن‌جا یک کارناوال برگزار می‌شد و مردم جشن می‌گرفتند. من و خانواده‌ام در آن زمان به دلیل وضع مالی بدی که داشتیم می‌توانستیم با پنجاه سنت به سالن تئاتر برویم و به این وسیله خودمان را گرم کنیم. البته کشور نیز با رکود اقتصادی مواجه بود و مثل امروز مهدکودک و سرویس‌های اجتماعی برای کودکان وجود نداشت. خانواده من حتی نمی‌توانستند از پس هزینه پرستار نیز بربیایند. بنابراین من در همان تئاتر به دنیا آمدم. من در تمام آخر هفته‌ها در کارناوال بودم و مدام تئاتر و شو می‌دیدم. من وقتی پنج سالم شد پدرم به من گفت وقتی بزرگ شدی می‌خواهی چه کاره شوی منم هم گفتم هنرپیشه. پدرم می‌گفت باید وکیل بشوی ولی من گفتم نه. به همین خاطر پدر و مادر من که هر دو با اینکه تحصیلاتشان تا کلاس هشتم بود. پدرم به من گفت: حالا باید چه کار کنیم که تو به این آرزویت برسی؟ در همین راستا او تلاش کرد که به من آموزش رقص و صدا بدهد. و این چیزی است که من در همه زندگیم در ذهنم هست و هر وقت به مشکلی برخورد می‌کنم از خودم می‌پرسم حالا چه طوری انجامش بدهم. من از پنج سالگی وارد تئاتر شدم و الان 73 ساله‌ هستم. از آن‌جایی‌که ما پول زیادی نداشتیم من در دوران دبیرستان سخت تلاش کردم و توانستم بورسیه بگیرم و به کالج رفتم و تحصیلاتم را ادامه دادم و برای فوق لیسانسم در هنر بورسیه‌ی کامل گرفتم. من وقتی بیست‌ونه سالم بود افرادی برای من کار می‌کردند که حدود شصت سال‌شان بود. در واقع من جوان‌ترین رئیس بخش بازیگری در کُل آمریکا بودم و "اِد هریس" که امروز یکی از بهترین بازیگران هالیوود است از هنرجوهای من بود.

بازیگری یک جور شکنجه نیست

گرین‌وود درباره متد خود توضیح داد: در دانشگاه به ما یاد دادند که چگونه بازی کنیم اما به ما یاد ندادند که چگونه کار به دست بیاریم. بنابراین وقتی که من رئیس شدم تصمیم گرفتم که به هنرجویانم یاد بدهم که چگونه کار به دست بیاورند. من یک متد تدریس نمی‌کنم در بازیگری کتاب‌ها و فلسفه‌های گوناگونی وجود دارد که می‌توان آن‌ها را مطالعه کرد. من سی‌وهشت سال آموزش خودم را تبدیل به یک اسکلت‌بندی (فریم‌ورک) کردم و آن را عرضه می‌کنم. من تدریسم را به سه بخش تقسیم کردم. یک؛ مهارت‌های زندگی. دو؛ حافظه‌ی احساسی و یادآوری‌های احساسی و سه؛ آموزه‌های ریلکسیشن و فن بیان. زیرا فکر می‌کنم چیزی که دانشجو لازم دارد این است که من این فریم‌ورک را به او عرضه کنم و او بتواند چیزهای مختلف را در این فریم‌ورک جابه‌جا کند و به مرور هر کسی متد خودش را به دست بیاورد. در واقع در آخر این هشت جلسه ورک‌شاپی که داریم امید دارم که این دانشجوها بتوانند اعتماد به نفس بیشتری داشته باشند و حس آرامش بیشتری را به دست بیاورند و احساس نکنند که بازیگری یک جور شکنجه است که باید خودشان را خیلی اذیت کنند. می‌خواهم بازیگری مثل این باشد که انگاری یک لباس راحت تن‌شان کرده‌اند. من می‌خواهم به آنان یاد بدهم که به کاراکتری که می‌خواهید برسید البته دلیل ندارد که به دست آوردن آن کاراکتر آسان باشد؛ اما باید این کاراکتر در نهایت برایشان طبیعی باشد و با آن راحت باشند.

من از این آدم‌هایی که خودشان را خیلی تحویل می‌گیرند و مدام به همه گوشزد می‌کنند که خیلی در کارشان خوب هستند بدم می‌آید. من همواره به دانشجوهایم می‌گویم که وقتی کلاس تمام شد و مرا ترک کردید دیگر لازم نیست بازگردید به سمت من بیایید چون من هر چیزی که لازم بوده را به شما آموخته‌ام تا از این به بعد بر روی پای خودتان بایستید. برخی از دانشجویان بازیگری نسبت به استادشان این حس را دارند که او رهبر یا خدای‌شان است اما من این حالت را اصلا دوست ندارم و به آن‌ها می‌گویم بروید. من به هنرآموزانم می‌گویم الان که از این‌جا می‌روید دفعه بعدی که می‌خواهم ببینمت دوست دارم در سینما، صحنه تئاتر و یا تلویزیون و حتی در رادیو باشید. ولی نمی‌خواهم درباره تو در روزنامه بخوانم و بگویم حالا این هم یک شخصی بود. باید به یک جایی برسید و مطرح شوید.

از کار در Royal winnipeg تا سان ارگوس

دانا لوبک بازیگر، کارگردان و طراح حرکت کمپانی سان‌ارگوس هم درباره روند گرایش خود به رشته تئاتر با بیان اینکه دو موضوع در هنرپیشه شدن او تاثیر به سزایی داشتند، گفت: وقتی من هفت سالم بود ما به شهر کوچک مینیاپلیس در ایالت متحده رفتیم که در آنجا یک کارگردان مهم انگیلسی یک شرکت بزرگ هنری دائر کرده بود و با کمترین امکانات یک تئاتر حرفه‌ای و خیلی خوب راه انداخته بود. او در آن زمان کارهای مولیر و شکسپیر را در آنجا اجرا می‌کرد. وقتی که بچه بودم این کارگردان و کارهای او برایم خیلی الهام‌بخش بودند و وقتی ده سالم بود کم کم شروع کردم به رقصیدن و تا ده سال پس از آن باله را اجرا می‌کردم. بعد از مدتی که به عنوان یک رقصنده در کمپانی تئاتر میسوری مشغول شده بودم چیزی که خیلی شگفت انگیز بود این بود که کارگردان ما معتقد بود که باید به کودکان با تکنیک خیلی بالایی حرکات‌ نمایشی را آموزش داد. به همین خاطر به ما رقص باله کلاسیک و رقص مدرن آمریکایی تومان با هم آموزش داد. بنابراین وقتی که ما کودک بودیم آن خانم لویس هولتن که کارگردان ما بود از سراسر دنیا معلم‌های حرفه ای برای آموزش می‌آورد. با اینکه بچه بودیم اما برنامه‌هایمان خیلی فشرده و سخت بود. خلاصه زمانی‌که بیست‌ویک سالم بود وارد کمپانی رویال وینی‌پیج (Royal winnipeg) که یکی از بزرگترین کمپانی‌های هنری کانادایی است شدم. کار در آنجا خیلی برایم رضایت‌بخش نبود و بعد از دو سال، به همین خاطر در یک فستیوال وقتی روربرت را دیدم و با کار او آشنا شدم و دیدم که کارش را تا حد بلد هست از آنجا کار با یکدیگر را آغاز کردیم.

کار من تلفیق حرکات مغز و بدن در تناسب با یکدیگر است

لوبک در ادامه با بیان اینکه به هیچ دانشگاهی نرفته و آموزش عملی داشته، درباره متد خود توضیح داد: من بیست‌وپنج سال پیش شروع کردم به تمرین نرمش مغز که یک شیوه برای تمرین است که در آن مغز و بدن در تناسب با یکدیگر به تمرین می‌پردازند و با یکدیگر تلفیق می‌شوند. هدف آن هماهنگی، تمرکز و همکاری و ارتباط این دو با هم است. در واقع این ورزش از طریق برخی از حرکات انجام می‌گردد برای اینکه حرکت آغاز آموزش است و این حرکات تنها چیزی هستند که ارتباط بین نرون‌های مغزی را می‌توانند ایجاد کنند.

اگر بازیگر به درستی آموزش ببیند، در همه عرصه‌ها موفق عمل می‌کند

روبرت گرینوود در ادامه این گفت‌وگو و در پاسخ به این سوال که آیا در کانادا نیز همانند ایران بین بازیگری در مدیوم‌های سینما، تئاتر و تلویزیون تفاوت‌هایی وجود دارد، و اینکه آیا آنها نیز به این تفاوت‌ها اعتقاد دارند یا نه؟ اظهار داشت: من معتقدم که اگر شما به یک بازیگر آموزش بدهید می‌توانید در همه این عرصه‌ها که شما به آن‌ها اشاره کردید به خوبی عمل کند. متاسفانه در آمریکای شمالی اول فیلم، بعد تلویزیون و بعد تئاتر بزرگسال و در نهایت تئاتر کودکان در درجه بندی اهمیت قرار می‌گیرند و متاسفانه تئاتر کودک در این درجه‌بندی خیلی پایین است. ولی در آمریکا برعکس اروپای شرقی مثل لهستان که نگاه به تئاتر؛ چه تئاتر کودک و چه تئاتر بزرگسالان خیلی قوی هست، دید به تئاتر کودک آنچنان خوب نیست. در حالی‌که بچه‌ها باید بهترین تئاتر را داشته باشند و نباید افرادی که سطح علمی پایینی دارند را برای تئاتر کودک بگذاریم، چون کودکان در آینده بهترین حضار برای ما خواهند بود. در واقع یکی از دلایل آمدن ما به ایران بوده تا به کاهش این فاصله که بین بازیگران تئاتر، سینما و تلویزیون وجود دارد، کمک کنیم.

تئاتر و کنسرت در آمریکا و کانادا خیلی گران هستند


دانا لوبک در تکمیل گفته‌‌های گرینوود درباره وضعیت تئاتر و نگاه مردم به این هنر در آمریکا و کانادا عنوان کرد: دامنه تغییری که در آمریکا هست بسیار متفاوت است و مانند اروپا نیست. در اروپا اکثر هنرمندان حقوق ثابت دارند و می‌دانند که چه کار بکنند و یا چه کار نکنند. اما در آمریکا اینگونه نیست و خیلی محدود افرادی که در ارکستر سمفونی‌ها می‌نوازند یا در کمپانی‌های بزرگ باله کار می‌کنند آن هم به یک سری هنرمند به شکل محدود حقوق ثابت داده می‌شود در غیر این‌صورت حتی تئاترهایی هم که یک تئاتر را به شکل ثابت و مداوم اجرا می‌کنند هر بار هنرپیشه‌های متفاوت می‌آورند و حقوق ثابتی وجود ندارد. برای همین کار سختی است. اگر کار داشته باشند پول درمی‌آورند و اگر کار نداشته باشند بالطبع پول هم در‌نمی‌آورند.

درباره کانادا و آمریکا این را هم باید اضافه کنم که در کل تئاتر و کنسرت خیلی گران است و مردم ترجیح می‌دهند برای کودکانشان دی‌وی‌دی بخرند. البته وضعیت هنر در ایالت کِبِک خیلی بهتر است برای اینکه فرانسه زبان‌ها خیلی اجتماعی‌تر هستند و به تربیت بچه‌ها و گسترش هنر اهمیت بیشتری می‌دهند. و ضمنا خیلی هم به موزیک، تئاتر و هنرشان افتخار می‌کنند.

اجرای 62 نمایش و سفر به 24 کشور از سال 1977 تاکنون

گرینوود همچنین درباره کمپانی سان ارگوس عنوان کرد: ما در سال 1977 با شش نفر این کمپانی تاسیس کردیم که از آن جمع امروز ما دو نفر ماندیم. ما با یکدیگر تاکنون 62 نمایش اجرا کردیم و به بیست‌وچهار کشور هم برای اجراهایمان سفر کردیم که ایران بیست‌وچهارمین کشور است.

او درباره نحوه کار کمپانی سان‌ارگوس با تاکید بر این نکته که این کمپانی خصوصی است شاید ولی حمایتی نیز از آنجا می‌شود، ادامه داد: کمپانی ما در واقع جزو کمپانی‌های قرار می‌گیرد که به آنها کمپانی‌های بدون سود می‌گویند. یعنی ما هر پولی که دربیاوریم دوباره صرف کارهای جدید می‌کنیم و برای خودمان نیست و با این روش می‌توانیم از دولت بودجه بگیریم. در واقع ده تا پانزده درصد بودجه را دولت می‌دهد، بیست درصد آن کمک‌های مردمی است و شصت درصد آن را هم که ما به آن می گوییم درآمد، حاصل از فیلم‌ها و کارگاه‌هایی است که داریم و این پول‌هایی هم که به شرکت می‌رسد در نهایت بابت هزینه‌های شرکت و کارمندان حقوق می‌‌شود.

گرینوود اضافه کرد: این شرکتی که ما داریم نه دولتی است و نه متعلق به ماست و این نوع شرکت‌های بدون سود ظاهرا تنها در آمریکای شمالی وجود دارد و حالت خیریه دارند. یعنی ما این پولی که از کارهای تئاتر به دست می‌آوریم را صرف توسعه‌ تئاتر می‌کنیم. مثلا یکی از درآمدهای شرکت ما این است که هنر را در کشورهای دیگر توسعه بدهند و درآمد حاصله از این توسعه دوباره به شرکت بازمی‌گردد و دوباره صرف کارهای هنری در کشور بعدی می‌شود.

آشنایی با متدهای نوین بازیگری هدف کارگاه‌های گروه تئاتر زندگی‌ است

جعفر مهیاری سرپرست گروه تئاتر "زندگی" هم درباره نحوه برگزاری این کارگاه‌ها گفت: این نخستین کارگاه بین‌المللی گروه تئاتر زندگی است که با همکاری انجمن هنرهای نمایشی در تهران برگزار می‌شود و اساتید دعوت شده به این کارگاه‌ها که توسط گروه تئاتر زندگی به تهران دعوت شدند، هر یک متدهای منحصربفرد خودشان را که شامل فرم، حرکت، بداهه‌پردازی و... می‌شود را در این کارگاه‌ها برای آموزش ارائه می‌دهند.

مهیاری ادامه داد: در این دوره بین‌المللی مجموعا 5 کارگاه "امواج و گفتار بدن"، "نوای بازیگری"، "ریتم بدن در بداهه پردازی، "تخیل در اجزا و احساسات فردی" و "در جستجوی تصاویر واقع گرایانه" توسط اساتیدی از کشورهای کانادا، بلژیک، کرواسی به علاقه‌مندان آموزش داده می‌شود.

او همچنین درباره زمان برگزاری این کارگاه‌ها افزود: کارگاه‌های "امواج و گفتار بدن" و "نوای بازیگری" دانا لوبک و روبروت گرینوود در تهران به پایان رسیده و از فردا به لاهیجان می‌رویم و به مدت سه روز در این شهر ورک‌شاپ داریم و از روز شنبه نیز به اصفهان خواهیم رفت تا به مدت سه روز هم در این شهر کارگاه آموزشی داشته باشیم.

منبع: هنر آنلاین




نظرات کاربران