در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «دیده‌بانان» به کارگردانی محمدرضا خاکی

یک نمایش بی ادعا با داستانی ساده و روان

نگاهی به نمایش «دیده‌بانان» به کارگردانی محمدرضا خاکی

یک نمایش بی ادعا با داستانی ساده و روان

نمایش «دیده‌بانان»، به نویسندگی پیر‌روبر لوکلرک و کارگردانی محمد‌رضا خاکی را که این روزها در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است، می‌توان در مجموعه آثار دانشگاهی طبقه بندی کرد.

سعید محبی: عنوان نمایش در کنار نام نویسنده و صد البته همراهی نام کارگردان که از چهره‌های شاخص دانشگاهی در رشته نمایش محسوب می‌شود، به اندازه کافی کنجکاوی تماشاگر را برای تماشای نمایش بر می‌انگیزد و این امید را بوجود می‌آورد تا نمایشی در حد و اندازه نمایش «روال عادی» را به تماشا بنشینیم. اما با اتمام نمایش، این انتظار برآورده نمی‌شود. دکتر محمد‌رضا خاکی که در اجرای نمایش «روال عادی» به تعبیری جفت شش آورده بود، در «دیده‌بانان» حرفی برای گفتن ندارد. نمایش مدعی تاثیرگذاری است، اما در ‌‌نهایت این اتفاق نمی‌افتد. دلیل اصلی آن هم را شاید در سوژه تکراری و عدم پرداخت مناسب صحنه‌ای کارگردان دانست.

درونمایه نمایش از دغدغه‌های همیشگی و ابدی بشر محسوب می‌شود؛ جنگ و صلح. دو مفهومی که علاوه بر تضاد همیشگی که با یکدیگر دارند، به عنوان بزرگ‌ترین دستمایه فکری بشر برای خلق آثار هنری مورد توجه هنرمندان جهان قرار گرفته‌اند. یکی از مهم‌ترین دستاورد چنین تفکری، رمان «جنگ و صلح» اثر لئون تولستوی است. در طول تاریخ بشری، جنگ و به تبع آن صلح و تاثیراتی که این دو بر زندگی بشر داشته‌اند، بار‌ها و بار‌ها آزمایش شده و گویا حافظه تاریخی بشر در این مورد درست عمل نکرده چرا که شواهدی برای گرفتن درس عبرت از آن در پیشانی انسان به چشم نمی‌خورد. هر جنگی که آغاز می‌شود، پیامدهای منفی بسیاری به بار می‌آورد که با آغازجنگ بعدی فراموش می‌شود گویا حافظه بشر در هر دفعه مواجهه با این موضوع به طرز شگفت انگیزی پاک شده است.

”کارگردان «دیده‌بانان» در شیوه اجرای نمایش، طنز و جدی را با هم به کار بسته و برای فهم بهتر مفاهیم نهفته در اثر، سادگی در اجرا را برگزیده و از پیچید‌گی‌ها پرهیز کرده است.“
بررسی کارنامه صحنه‌ای دکتر محمد رضا خاکی نشانگر روال مشخص و خاصی در تئا‌تر است. کمتر کارگردانی در عرصه نمایش کشور می‌توان سراغ داشت که چنین مسیر مشخصی را در پیش بگیرد. اکثر هنرمندان تئا‌تر، نمایش‌های گوناگونی را در ژانر‌ها و گونه‌های مختلف به روی صحنه می‌برند، که حتی در بعضی مواقع تشخیص دغدغه اصلی آنان و تعلق خاطرشان به گونه‌ای معین، به هیچ وجه مشخص نیست. در این دایره متنوع اجرایی، از نمایش‌های کمدی تا تراژدی، از روحوضی تا ابزورد و از سمبولیسم تا ناتورالیسم به چشم می‌خورد. اما کارگردان «روال عادی» نشان داده که علاقمند به تجربه چنین طیف متفاوتی از آثار و گونه‌های نمایشی نیست. او نمایش‌هایی را انتخاب می‌کند که نویسندگان آن‌ها مسائل و معضلات روز اجتماع را در آثار خود به تصویر می‌کشند. دردهای بشری در آن فریاد زده می‌شود و دغدغه‌های بشری در آن‌ها پر رنگ است.

آنچه در نگاه اول و پس از دیدن نمایش «دیده‌بانان» قابل تشخیص است، وجود نوعی گروتسک با مولفه‌های پررنگ ابزورد است که از مهم‌ترین ویژگی آن در نمایش، عدم وجود شخصیت محوری و یا به اصطلاح وجود آدم اول داستان و یا نمایش است. در نمایش مفهوم قهرمان به شکلی که در آثار کلاسیک وجود دارد را نمی‌توان یافت. قهرمان در نمایش سه وظیفه اصلی بر عهده دارد؛ اول اینکه در اکثر صحنه‌های نمایش حضور فعال دارد، دوم بار اصلی روایت قصه نمایش بر دوش قهرمان است و سوم در نقاط به هم ریختن تعادل و باز در نقطه وجود تعادل نقش مهمی دارد. در حالی که درام جدید چنین مسئله‌ای را حذف می‌کند. در این حالت وظایف قهرمان در نمایش چگونه تعبیر و معین می‌شود؟ حقیقت آن است که مفهوم قهرمان در نمایش جدید و مدرن تغییر کرده و دیگر در صحنه‌های نمایش، قهرمانانی مانند پرومته، سزار، اتللو یا دکتر فاستوس جایی ندارند. امروزه روز، صحنه‌های نمایش محل جلوه‌گری آدم‌هایی مانند ویلی لومان، ولادیمیر و یا شاه آبو هستند. اشخاصی که دیگر اعمال محیر العقول از آن‌ها سر نمی‌زند. آن‌ها آدم‌هایی هستند که زیر چرخ دنده‌های جامعه مدرن پوست می‌اندازند و باور‌هایشان شکسته و نابود می‌شود. «دیده‌بانان» در این مورد حتی به قهرمانان مدرن هم اکتفا نمی‌کند و خوانش جدیدی از آن ارائه می‌دهد. روحیه قهرمانی در نمایش تقسیم شده و هر کدام از کارکترهای نمایش، بخشی از صفات قهرمان را در خود جا داده‌اند. برای همین عمل قهرمانانه هم تغییر کرده و به‌جای داستانی که در آن قهرمان از نقطه‌ای به نقطه دیگر برود، این داستان است که تغییر می‌کند و شکل‌های متفاوتی به خود می‌گیرد.

هر چند «دیده‌بانان» در یکی از سالن‌های حرفه‌ای تئا‌تر روی صحنه رفته است، اما نمایشی دانشگاهی محسوب می‌شود. تمام عوامل نمایش یا حداقل بخش عمده‌ای از آن از قشر دانشگاهی هستند؛ بازیگران، کارگردان و دیگر عوامل. ستاره یا چهره شاخص سینمایی و یا تئاتری در نمایش دیده نمی‌شود. در کنار همه این مسائل درونمایه نمایش از دغدغه‌های قشر فرهیخته است تا عادی. این یک حقیقت انکار ناپذیر است که اکثر نمایش‌هایی که در تئا‌تر کشور اجرا می‌شوند، ساخته و پرداخته قشر دانشگاهی است و از این رو طبیعی است که مسائل و معضلات این گروه در آن پررنگ باشد. این مسئله به خودی خود ایرادی محسوب نمی‌شود. آسیب از آنجا خود را نشان می‌دهد که فصل مشترکی بین خواسته‌های مردم و قشر دانشگاهی به چشم نمی‌خورد. زاویه انحراف مردم و قشر فرهیخته به تدریج بالا گرفته و در ‌‌نهایت به جدایی مردم از آثار نمایشی منجر می‌شود. اتفاقی که امروز در تئا‌تر کشور افتاده است. «دیده‌بانان» اما از این موضوع مستثنی است و موضوعی جهانی را مد نظر گرفته که مسئله و مشکل همه اقشار مردم است؛ هم قشر کارگر، هم معلم، هم کارمند، هم تاجر و هم دانشمند. همه و همه با آن سر و کار دارند و در باره آن نظر می‌دهند. اما آنچه این اثر را از نمایش‌های عامه پسند دور می‌کند، ظرفیت متن است که قابلیت اجرای کمدی، تراژدی و ترکیب هر دو را دارد. برای همین رویکرد کارگردان نمایش در اجرا از اهمیت خاصی برخوردار است. کارگردان در شیوه اجرای نمایش، طنز و جدی را با هم به کار بسته است و در طول نمایش به فراخور از آن استفاده می‌کند. نمایش برای فهم بهتر مفاهیم نهفته در اثر، سادگی در اجرا را بر می‌گزیند و از پیچیده گی پرهیز می‌کند. چنین مسئله‌ای در بازی‌ها هم به چشم می‌خورد، به طوری که الگوی بازی بازیگران هم از همین موضوع سادگی سر چشمه می‌گیرد.

«دیده‌بانان» داستانی ساده و سر راست دارد. دو کشور خیالی روم و مور که دارای حکومت‌های ساطنتی و جمهوری هستند، بر سر ماهی‌های خال‌خالی وارد جنگی ناخواسته می‌شوند. «دیده‌بانان» داستانی در باره جنگ و به شیوه کمدی است که به تراژدی ختم می‌شود. داستان نمایش بسیار ساده است و بار نمایش بر دوش بازیگران است. به تعبیری «دیده‌بانان» نمایش بازیگر است. نمایش، طنز و جدی را در ساختار خود با هم به‌کار می‌برد و کارگردان سعی دارد این موضوع را در تمام ارکان نمایش ساری و جاری کند.

اگر چه در رسانه‌های گروهی اعلام شده که «دیده‌بانان» از آثار صحنه‌ای نویسنده محسوب می‌شود، اما نشانه‌های موجود در متن نشان دهنده این است که در رده آثار رادیویی نویسنده قرار دارد. دیالوگ‌های فراوان به همراه کمبود عمل نمایشی و تاکید نا‌خواسته روی توصیف‌های شنیداری از مهم‌ترین دلایلی هستند که نمایش را به تیپ نمایش‌های رادیویی نزدیک می‌کند.

طراحی شخصیت‌ها و همچنین صحنه‌ها طوری است که رگه‌های فانتزی در آن قابل تشخیص است. از این رو آدم‌های نمایش به سمت و سوی کاریکاتور پیش می‌روند، اما نمایش به سمت فانتزی نمی‌رود. شاید دلیل اصلی این امر، تعبیری است که کارگردان در آن گنجانده است. نمایش در ابعاد اجرایی بیشتر از آنکه کمدی و جنبه‌ها و ظرافت‌های فانتزی را در نظر بگیرد، به زوایای تراژدی توجه کرده و از این رو جنبه‌های فانتزی در تمهیدی که مد نظر کارگردان بوده، به نوعی دیگر در آمده است.