فرزند شهید کشوری از نمایش «کابوس شب نیمه آذر» میگوید
پرسشهایی که پس از ۳۴ سال مطرح میشوند

علی کشوری میگوید نمایش «کابوس شب نیمه آذر»، واگویههای ذهنی او و افرادی همانند اوست که هنوز پس از سه دهه، جنگ در زندگیشان تاثیر دارد.
در سه دهه گذشته، نمایشهای بسیاری با موضوع جنگ و اثرات آن بر افراد مختلف تولید و به مرحله اجرا رسیدهاند. از میان تمامی آنها تنها تعداد محدودی توانستهاند که به اهدافشان دست یابند، موفق عمل کنند و به ورطه شعارزدگی نیفتند. این روزها نمایش «کابوس شب نیمه آذر» به کارگردانی علی کشوری، فزرند سرلشگر خلبان، شهید احمد کشوری در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر به صحنه رفته است؛ اثری که به گفته کارگردانش سعی کرده تا از تقدس نمایی یا نگاه طنزآمیز به جنگ بپرهیزد و رویکرد جدیدی را نسبت به این موضوع داشته باشد. در این راستا سایت ایران تئاتر، گفتوگویی با علی کشوری انجام داده است که میخوانید.
داستان «کابوس شب نیمه آذر» به دلیل اتفاقات و نوع ارتباط اعضاء خانواده ناخواسته بسیاری از مخاطبان را به یاد داستان «هملت» میاندازد. البته این به معنای برداشت از آن اثر یا شباهت نیست، حسی است که ایجاد میشود.
متن این نمایش هیچ ارتباطی با هملت ندارد. آن داستان متفاوت از چیزی است که ما نوشتهایم. چرا همیشه باید دنبال الگوهای خارجی باشیم؟ نمایشنامه «کابوس شب نیمه آذر» کاملاً بر پایه اصول درام ایرانی نوشته شده است. بله. من هم این را قبول دارم. این اتفاق به دلیل نوع ارتباط میان مادر، عمو و پسر خانواده ایجاد میشود. مسئلهای است که ناخوآگاه برای مخاطب شکل میگیرد؟
”در این نمایش، اعتراض هم وجود دارد؛ اعتراضی که کمتر در دیگر آثار نمایشی عنوان شده و باعث شده است مخاطب امروز، نسبت به نمایشهای جنگی دلزده شود.“
هزار و یک کنش درون داستان «هملت» است که در نمایشنامه «کابوس شب نیمه آذر» وجود ندارد. یک نمایشنامه ایرانی است که به هیچ عنوان گرتهبرداری از نمایشنامه خارجی نشده و قسمت اعظم آن بر اساس واقعیتها بنا شده است. بخشهایی هم که بر پایه واقعیت نیستند، به خاطر جنبههای دراماتیک نمایش اضافه شدهاند و من به دلیل دراماتیزه کردن آن را در کار قرار دادم. بیشتر اتفاقات، رویدادها و تصاویری که میبینید و آوازی که میشنوید، مستنداتی مربوط به شهید کشوری است. ماجرا و داستان به خانواده و مسائلی که درون آنها شکل گرفته است، برمیگردد. حتی کاراکترها واقعیاند. در واقع نزدیک به 90 در صد قصه براساس واقعیات است.
برای اجرا، میزانسنهای خاصی درنظر گرفته شده است. دلیل این طراحی چه بود؟
خیلی به میزانسنها اعتقاد ندارم، میزانسن واحدی را برای نمایشنامه و اجرا تعریف میکنیم که میتواند منجر به طراحیهای مختلف شود. میزانسنها به گونهای بنا شدهاند که کاراکترها را از هم جدا کرده و محدوده خاصی برایشان قرار داده است. این اتفاق در زندگی واقعی نیز اتفاق میافتد. کاراکترها در محدوده خودشان حرفهایشان را میزنند. دکور نمایش، نمایانگر هلیکوپتر قطعهقطعه شدهای است و هر یک از قطعات پازل را جایگاه یک شخصیت قرار دادهایم. همه این موارد تعریفی خاص دارد و مخاطب میتواند تحلیل خود را از آنها داشته باشد. اینکه من بگویم چه تحلیلی دارم، اشتباه است، آدمها نگاه متفاوتی دارند.
شخصیتها در عین اینکه دیالوگ یا مونولوگ میگویند، گویی باز تکگویی میکنند. حرفهایشان را در محدوده تعریف شده خودشان بیان میکنند. ارتباط زیادی میان آدمها وجود ندارد؛ مانند زندگی واقعی، شخصیتهای نمایش نیز به یکدیگر نزدیک نمیشوند. برایشان مرز وجود دارد، زن و شوهر، مادر و پسر و... تحلیلی پشت این ماجرا است.
با اینکه داستان، روایتگر زندگی یک خانواده است، اما رنگی از زندگی در فضا جاری نیست. درست است؟
طبق مشورتی که با طراح صحنهام داشتم، نمیخواستم فضای خانه و زندگی به صورت رئال ایجاد شود. میخواستیم فضای خاصی برایشان درنظر بگیریم تا در وسعتی که بازی دارند، فواصل نشان داده شود که به این فرمت رسیدیم. آنچه اهمیت داشت، این عدم ارتباط و محدوده خاص آدم هایی است که در رنگ و طراحی به فضای جنگ نزدیک است و به وسیله قطعات یک وسیله جنگی بیان میشود.
این مسئله در طراحی لباس نیز دیده میشود؟
بله، زمانیکه از فضای رئالیستی فاصله گرفتیم، طبیعتاً نوع طراحی، اجرا صحنه و لباس هم تغییر پیدا میکرد. البته در این مورد نمیخواستیم خیلی از واقعیت دور باشیم، بلکه داشتن اتحاد برایمان مهم بود. رنگ و نوع طرح برگرفته از فضای رزم و جنگ است و به همین دلیل رنگ سبز غلبه میکند.
نوع بیان دیالوگها نیز متفاوت است، گویی شخصیتها با خودشان حرف میزنند، این مسئله از ریتم نمایش نمیکاهد؟
ریتم تعریف دارد. اگر فکر کنید چیزی مسلسلوار بیان شود، پس ریتم خوبی دارد، اشتباه است. من دوست داشتم قصه درست روایت شود. آنچه برایم اهمیت داشت، در وهله اول، قصه، تحلیل و نوع بیان کردن آن بود. دوست داشتم روایت داستان و گفتوگوها اهمیت داشته باشد تا طرح اجرایی. در واقع نمیخواستم طرح اجرایی بر قصه غالب شود. متن برپایه دیالوگ است و برای همین نوع اجرای پیچیدهای را میطلبید.
استفاده از ویدئو پروژکتور چه کمکی به شما در اجرا میکرد؟ حضور آکسسوار در اجرا سبب ارتباط بهتر مخاطب با داستان نمیشد؟
بعضی از ذهنیات را به صورت تصویری نشان میدهیم، تصاویر و صداهایی که میشنویم از گلدان حسن یوسف، نقاشیها و ... همه مستتند است. این مستندات خیلی جذاب بود. از سوی دیگر، ذهنیت شخصیتها کابوسگونه بود. اتفاقاتی که در طول نمایش دربارهشان حرف زده میشود، کابوسی است که در ذهن آدمها وجود دارد و بهرهگیری از ویدئو پروژکتور در شکلگیری بهتر این مسئله کمک میکرد. البته این را باید بگویم استفاده از ویدئو پروژکتور در اجرا غالب نیست و لطمهای به بازیها و کلیت اجرا وارد نمیکند.
در اجرا، قطعهای متوالی نور اتفاق میافتد، به گونهایکه با رفتن نور یک شخصیت، بازی کاراکتر دیگر آغاز میشود. چرا اینگونه عمل کردید، این نوع طراحی نور چه کمکی به شما در اجرا میکند؟
برای شخصیتها تعریف مجزایی از نور داشتیم تا معرف او باشد و در نهایت و در کلیت به تعریف واحدی برسد. نورها به فراخور تغییرات صحنه تغییر میکند. رفت و برگشت زیاد نور دلیل بر ضعف نیست.
شما در صحبتهایتان بر این مسئله تاکید داشتید که میخواهید نگاه متفاوتی به شهدا داشته باشید. با توجه به اجراهایی که تاکنون داشتهاید، فکر میکنید به این مسئله رسیدهاید؟
این نمایش راجع به شهید کشوری نیست. اگر بخواهم کاری درمورد او انجام دهم، قطعاً این کار نیست؛ زیرا کارها، زندگی و ابعاد شخصیتی او در قالب یک اثر یک ساعته نمیگنجد. تنها اشاراتی به حرفها، ناگفتهها و برخی خصوصیات در لابهلای زندگی امروزی خانواده او دارم. موضوعاتی که شاید کمتر عنوان شده باشند. سعی کردم دغدغههای شخصیام را از نحوه شهادت و پرسشهایی را که در طی این ۳۴ سال در ذهنم شکل گرفته بود، در قالب یک اثر نمایشی قرار دهم. فکر می کنم تا حدود زیادی به آن نزدیک شدهام. این اثر می خواهد حرفهای جدیدی بزند، حرفهایی که کمتر عنوان شدهاند. حرف نسلهایی که در جنگ آسیب دیده یا عزیزانی را از دست دادهاند؛ البته با شواهد و روایت جدید در فضایی که در آن اعتراض هم وجود دارد. اعتراضی که کمتر در دیگر آثار نمایشی عنوان شده و باعث شده است مخاطب امروز نسبت به این نوع کارها دلزده شود. این اثر واگویههای ذهنی من و افرادی مثل مناند که هنوز هم اثرات جنگ در زندگیشان وجود دارد.
تالار سایه و تبدیل شدن آن به سالنی سه سویه برای اجرای کار شما مناسب بود؟ اکنون این سالن از عمق کمی برخوردار است؟
تمام طراحیهای ما براساس سالن یک سویه قدیم بود، اما در روند بازسازی متوجه شدیم که این سالن به سمت سه سویه شدن میرود، بنابراین طراحیهای نمایشمان را تغییر دادیم که اجرای آن در فضای سه سویه بتواند درک درستی برای مخاطب به وجود آورد. سه سویه شدن سالن سایه خوب است، چرا که این امکان را به کارگردانانی که میخواهند اجرایی سه سویه در تئاتر شهر داشته باشند، میدهد، البته از عمق سالن کم شده است.
گفتگو از : مهرانگیز قهرمانی ( ایران تئاتر)