گفتوگو با نویسنده و کارگردان نمایش «فقط به خاطر من»
تئاتر درمانی از من جدا نیست

چیستا یثربی، نویسنده و کارگردان «فقط به خاطر من» تاکید میکند این اثر از کارهای سخت اوست که در آن همه چیز در یک فضای سیال در هم میغلطد.
مهرانگیز قهرمانی: چیستا یثربی از جمله هنرمندانی است که در سالهای فعالیتاش از کارنامه قابلتوجهی در عرصه تئاتر برخوردار است. او سال گذشته بعد از مدتها با اجرای نمایش «فقط به خاطر من» به جشنواره تئاتر فجر بازگشت و توانست توجه مخاطبان و منتقدان را به سمت خود بازگرداند. «فقط به خاطر من»، اثری اجتماعی با طنزی تلخ است که روایتگر زندگی و ابعاد ناشناخته مولف آن محسوب میشود. این روزها، نمایش «فقط به خاطر من» در سالن چهارسو مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است. در این راستا، سایت ایران تئاتر، گفتوگویی با این هنرمند انجام داده است که میخوانید:
نمایشنامه «فقط به خاطر من» چگونه و چه زمانی شکل گرفت؟
این نمایش را برای سیو سومین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر آماده کردم. البته ابتدا قرار نبود با این اثر در جشنواره شرکت کنم. چهار متن به دبیرخانه جشنواره تئاتر فجر ارائه دادم که از میان آنها، «آخرین پری کوچک دریایی» تصویب شد. این کار 27 بازیگر داشت و غیر ممکن بود بتوان، این تعداد بازیگر خوب را در آن زمان کوتاه پیدا کرد. بنابراین تصمیم گرفتم تنها یکی از اپیزودهای آن را که همین «فقط به خاطر من» بود، اجرا کنم.
از میان اپیزودها، این داستان را دوست داشتم. پس مجبور شدم روی آن کار کنم و متن در حال تمرین به وجود آمد، یعنی صفحه به صفحه مینوشتم و آن را سر تمرین میآوردم و به اعضای گروه میدادم. اسم متن هم، اول این نبود؛ یک اسم مارکزی داشت با عنوان «فقط آمدم آشغال خالی کنم». این نمایشنامه به زودی با همین نام توسط انتشارات نامیران چاپ خواهد شد.
همانگونه که اشاره کردید، این نمایشنامه بر اساس یکی از اپیزودهای کتاب «آخرین پری کوچک دریایی» شکل گرفته است. در اولین اجرای عمومیتان، کتاب در قسمتی از صحنه وجود داشت، این تاکید برای چه بود؟
بله در اجرای نخست، اینگونه بود، اما در اجراهای بعدی، این موضوع به وضوح بیان میشود، در پایان نمایش وقتی زن جلوی ماشین مرد را که همان همسر دختر اوست، میگیرد، عنوان میکند «شما یک کلیسا سراغ ندارید؟» و در قسمتی دیگر ادامه میدهد «تو کتاب، بچتو کی به دنیا آوردی؟»، جواب میدهد «سالها پیش»، میگوید «آن موقع چه کتابی مینوشتی؟»، جواب میدهد «پری کوچک دریایی»، میگوید «صفحه ۹۴ کتاب را باز کن»، که اشاره به سال ۹۴ دارد و میگوید «چی توش نوشته؟»، جواب میدهد «اگه یه شب بدون کلید، کارت شناسایی و پول بیرون بمانی چیکار میتونی بکنی؟»، زن با خودش میگه «چکار میتونم بکنم؟»، کیسه زبالهها را باز میکند و به این نتیجه میرسد که در خانهاش را بشکند. یعنی نمایش با یک عصیان تمام میشود.
بازیگران چطور انتخاب شدند؟ از ابتدا ترکیب بازیگران همین افراد بودند؟
وقتی قرار بود «آخرین پری کوچک دریایی» کار شود، میبایست 27 بازیگر در آن بازی میکردند، به همین دلیل با تمام بازیگران خوب زن تئاتر تماس گرفتم. مارال مختاری بازیگر کنونی نمایش، نیز یکی از بازیگرانی بود که مدنظر داشتم. تمرینات ما صبحها بود و هر بازیگری در آن زمان نمیآمد، یا خیلیها سر فیلم و کارهای دیگری بودند. خانم مختاری بازیگر قبلی من در کار «نزدیکتر» بود، بنابراین تصمیم گرفتم او بماند و دو بازیگر دیگر، بعدها انتخاب شدند.
شخصیتهایی که شما به عنوان نویسنده و کارگردان خلق میکنید، چندوجهیاند. در این اثر نیز ما با چنین کاراکترهایی روبهرو هستیم. این علاقه شما به خلق چنین شخصیتهایی و پیچیدگی آنها از کجا نشات میگیرد؟
من آدمهای چند وجهی را دوست دارم. به تئاتر خاص معتقدم؛ به قول گروتوفسکی که میگفت: «من برای تماشاگر خاص نمینویسم، اما تصادفاً اینگونه میشود که تماشاگر خاص آن را میپسندد.» البته تئاترهای عامه پسند مانند «کارناوال با لباس خانه» و «بادها برای که میوزند» را داشتهام. اما این کار خیلی خاص درآمده است، زمان اجرا، متوجه نگاه سنگین تماشاگران میشوم؛ اینکه آنها دلیل خیلی از چیزها را نمیفهمند. نقدی در یکی از خبرگزاریها کار و در آن به مواردی اشاره شده بود که نشان عدم توجه مخاطب بود؛ مثلاً گفته بود، کجا جاروی یک مامور شهرداری این شکلی است یا.... او متوجه نشده بود تمام این اتفاقات در ذهن آن زن جریان دارد. این مرد، داماد، شوهر، پلیس و... است. شخصیتهای من چندوجهیاند، چراکه آدمهای چند ساحتی را دوست دارم. در این لحظه به عنوان نویسنده و کارگردان با شما حرف میزنم، بعد از آن مادر یک دخترم، ساعت دیگر دختر یک مادرم و وطایف دیگری به عنوان مدرس، همسایه و.... را بر عهده دارم. اکنون شما تنها یک بعد من را میبینید.
گویا از اجرای نمایش در جشنواره تئاتر فجر، رضایت بیشتری به نسبت اجراهای عمومی دارید؟
تماشاگران اجرای جشنواره تئاتر فجر، با آثار من آشنا بودند. وقتی در نمایش مرد میگفت: «اگه بگم دوست دارم» و زن پاسخ میداد «هیس من هم دوست دارم با صدای آهسته»، همه میفهمیدند این اسم نمایش من است. یا زمانیکه از سرخ سوزان میگفت، متوجه میشدند این هم نام نمایشی دیگر از من است. یا زمانی که بیان میکرد «عشق» و او جواب میداد «رضا میرزاده عشقی»، متوجه میشد که این، نامِ اثری است که ممنوع شد. وقتی میگفت: «شنیدم در وبلاگتون به آدمهای معروف توهین میکنید»، همه درک میکردند من هستم. اما در اجرای عمومی، مردم عادی برای دیدن میآیند که با من و کارهایم آشنا نیستند و شاید ارتباطی را که با کارهای رئال میگیرند، با این اثر برقرار نکنند.
چرا کار به این سمت رفته است؟
این نمایش از جمله کارهای سخت من محسوب میشود؛ زنی که در آن واحد هم مادر، همسر یک مرد و گذشته از آن یک انسان است. فارغ از تمام این موارد، من موضوع را مارکزی میبینم و این مسئله شاید به خاطر علاقهام به مارکز است. در کارهای مارکز هم زن یا مرد بودن مهم نیست، آنچه اهمیت دارد، موقعیت آدمهاست. او در جایی میگوید «تا وقتی مینویسم یک نویسندهام، موقعی که در هواپیما کنار خانمی نشسته بودم و با او حرف میزدم، زن چشم بندش را زد و به سوالهای من جواب داد، چون به نظر او، من یک پیرمرد زشت با بوی دهن پیری بودم و او دختری زیبا.» او هم چند ساحتی است، بنابراین سعی میکنم ابعاد مختلف آدمهایم را ببینم و تعریفی از زن و مرد ارائه ندهم. بعضی میگویند این نمایش فمینیستی است، که به هیچ وجه اینگونه نیست؛ زنی پشت در مانده است، او میتواند مرد باشد. البته قرار بود این کار دو اپیزود باشد و در اپیزود دوم مردی پشت در بماند. بازبینها اعتقاد داشتند یک ساعت کافی است.
شما در اجرایتان از شیوه رئالیسم جادویی بهرهبردهاید، ضرورت بهرهگیری از چنین شیوهای چیست؟
اگر کسی در مورد واقع گرایی جادویی چیزی نداند و مارکز را نشناسد، این نمایشنامه را نمیفهمد. آن موقع همان نقد خبرگزاری میشود که چرا جاروی مامور شهرداری جاروی واقعی نیست و...! آخر چگونه میشود مامور شهرداری به بک پلیس یا پلیس به عشقِ جوانی تبدیل شود. همه چیز در یک فضای سیال در هم میغلطد و در ذهن زن اتفاق میافتد. به قول دکتر قطبالدین صادقی یکی از بازبینهای کار، بازیگران هر چه مخوفتر بازی کنند، بهتر است. من میخواستم بازیگران حس نداشته باشند.
در نمایشنامههای شما همیشه عنصر طنز وجود دارد، با اینحال از نظر موضوع و روایت بسیار تلخ و تراژیکاند. چگونه برای خلق چنین موقعیتهایی یک روند درست را به وجود میآورید؟ آیا واکنش مخاطبان نسبت به چنین موقعیتهایی قابل پیشبینی است؟
این مسئله در من ناخودآگاه است؛ به قول مری پاپینز «یه داروی تلخ را میشود با دو حبه قند خورد»؛ میشود سختترین چیزها را به مردم گفت. کمدی خیلی بیرحم است. شکسپیر میگوید: «کمدی از تراژدی بیرحمتر است، چون اشتباهات انسانی را مستقیم نشان میدهد.» من تراژدی مطلق را دوست ندارم، بلکه علاقمندم همیشه وسط کارهایم طنز تلخ، تند و تیز اجتماعی باشد، لازمه زندگی اینکه تلخترین چیزها را با طنز بگویید. من از خبرنگارها تشکر میکنم، چون در هنگام تماشای کار، من را درک کردند. من در این نمایش برای اینکه موضوعات مهمتری را بیان کنم، خودزنی و خودافشاگری کردم. زمانیکه اولین بار نمایش به صحنه رفت، در اتاق فرمان همه میگفتند چرا میخندند؟ چون آنها با من همذاتپنداری میکردند.
«فقط به خاطر من» رگههای تئاتر درمانی هم دارد؟
به شدت این مسئله وجود دارد و خودم با آن یک دوره درمان شدم. این زن همانند خیلی از ماست و خیلی خودافشاگری میکند. تئاتردرمانی از من جدا نیست، کاری نیست که بنویسم و اینگونه نباشد. شاید آن به رشته من بازمی گردد، کارهایم برای مردم است و نمیشود آن را منکر شد. من از روانشاسی آمدهام و با آن عجینم، این کار اصلاً عمدی نیست.
دیالوگ نقش مهمی دارد و مبحثی است که در بیشتر موارد مورد غفلت واقع میشود. با توجه به حساسیت زیاد شما در نگارش دیالوگ، دلیل این مسئله را در چه میدانید؟
زندهیاد استاد اکبر رادی به من میگفت: «تو جنون مالیخولیایی کلمات داری.» من کارم را با نوشتن شعر و قصه شروع کردم و بعد به تئاتر آمدم. خیلی از کارگردانها به بازیگرانشان موضوع را میدهند و میگویند بداهه بگو. به همین علت اجراها، زمان مصرف دارند، چون روی دیالوگ کار نمیکنند. شاید به این دلیل است که بازیگرانی که با من کار میکنند، اذیت میشوند. به خاطر دارم در نمایش «پری خوانی»، زمانیکه خانم سیما تیرانداز داشت به صحنه میرفت، دیالوگش را عوض کردم چون ضرب آهنگ آن درست درنیامده بود. دیالوگ برایم مهم است، برای همین پایان نمایش «فقط به خاطر من» را پس از چند شب اجرا، عوض کردم. دیالوگ باید وزن ادبیات فرهیخته و ادبیات نمایشی داشته باشد. جان داشته باشد. اینکه اکنون بسیاری نمیتوانند بنویسند، به دلیل آنست که کم مطالعه میکنند و روی متون کهن اصلاً کاری انجام نمیدهند. سرهمبندی میکنند و کار را با پایانبندی باز تمام میکنند. تئاتر باید شروع و پایان داشته باشد.
منبع : ایران تئاتر