قطبالدین صادقی:
چنور روایت حسرتها و آرزوهای یک نسل آرمانخواه است
قطبالدین صادقی نویسنده و کارگردان نمایش «چنور» معتقد است این اثر نمایشی در حقیقت در برگیرندۀ حسرتها و آرزوهای نسلی آرمانخواه است که تلاش کردم با روایت یک داستان این شرایط را به تصویر بکشم.
نمایش چنور روایتی عاشقانه را در یک بستر سیاسی مهم در تاریخ معاصر ایران روایت میکند؛ نمایشی که در برگیرنده حسرتها و آرزوهای نسلی آرمانخواه است. این اثر نمایشی تک پرسوناژ است و به داستان جستجوی عاشقانه مردی میپردازد که پس از دو دهه غیبت به خاک و دیار خود باز میگردد، اما میبیند همه چیز و همه کس تغییر کردهاند. نمایش چنور به نویسندگی و کارگردانی قطب الدین صادقی و بازی فرشید گویلی دی و بهمن ماه در سالن چهارسو روی صحنه رفته و به همین بهانه با قطب الدین صادقی درباره این نمایش به گفتوگو نشستهایم.
در سالهای دورتر تجربه اجرای نمایشهای تک نفره موفقی مثل «سحوری» و «مویه جم» را داشتهاید. چگونه برای اجرای نمایش چنور باز هم به سراغ چنین ساختاری رفتید؟
من این شیوه اجرایی را به شکل تمرین اجرا نمیکنم و با آن هنر وری انجام نمیدهم. در «مویه جم» زندگی یک دیکتاتور سقوط کرده را واکاوی کردم؛ دیکتاتوری که تنها و منزوی شده است. باید در نمایش تک نفره مفهوم و جان نمایش را نشان میدادم و رنج این آدم در تنهایی بهتر نشان داده میشد. در «سحوری» هم به تنهایی عاشقانه پرداختم و اینکه خیلیها رنج این عاشق را درک نمیکنند و حکم صادر میکنند. اما در چنور تنهایی سیاسی تعریف و روایت میشود. شخصیت این نمایش نماد نسلی است که جلای وطن کرده و پنهان رفته و پنهان آمده است. او بعد از دو دهه به شهرش بازگشته و هیچ کسی را نمیشناسد و راه به جایی ندارد و بنابراین باید تنها باشد. به این ترتیب تنهایی ضرورت موضوعی این نمایش هم هست و شکل اجرایی باید منطبق بر آن باشد.
آیا نمایش چنور مرثیه ای است بر نابودشدن اهداف و آرزوهای آدمهای روشنفکر ؟
بله، دقیقاً به این موضوع پرداختهام؛ یعنی به نسلی که بعد از کودتای 28 مرداد اگر جلای وطن نمیکردند به جوخه اعدام سپرده میشدند. آنهایی هم که فرار کردند به شکل دیگری قربانی شدند. چنور در حقیقت در برگیرندۀ حسرتها و آرزوهای نسلی آرمانخواه است که تلاش کردم با روایت یک داستان این شرایط را به تصویر بکشم. به هر حال این نسل در شرایط بسیار دشوار و سختی زیستهاند و من کوشش کردم با نگاهی به یک داستان واقعی اثری را روی صحنه ببرم که با تمام وجودم آن را حس کردهام. در هر حال بخشی از رویکرد این دست آدمها سوای بحث آرمانگرایی به عقل کاذب بر میگردد واین عقل کاذب همان ایدئولوژی است. برخی از مواقع این مسئله با واقعیات موجود در جامعه فاصله دارد و نیروهای بازدارنده بسیار نیرومند هستند و اینها را در هم میشکنند. برای من فقط این در هم شکسته شدن نبود که اهمیت داشت و تحلیلی هم از این وضعیت ارائه کردم.
آیا انتخاب نام چنور برای نمایش معنای خاصی دارد؟
چنور نام گیاهی بسیار خوشبو در منطقه کردستان است و به عنوان یکی از نامهای دخترانه این منطقه استفاده میشود. به اعتقاد من واژه چنور در اینجا نماد نسلی است که در دو تصویر موازی، درهم شکسته از روزمرگی و تنهایی فلسفی فرار کرده و این بار میخواهد دوست داشتن را بیاموزد. اما این نسل به دلیل بحرانهای مختلف اجتماعی و شرایط سخت، جوانی خود را در حالی میگذراند که با چالشها و مشکلات زیادی مواجه است. در نمایش چنور عقل کاذب سخن آخر را میگوید.
به چه دلیل شخصیت مرد نمایش اسم ندارد؟
برای اینکه او را نماد نسلی نشان دادم و نخواستم ماجرا را فردی نشان بدهم و تعمیمش دادم به کل هم نسلانش . اگر اسم چنور را آوردم به این خاطر بود که نام گیاه است؛ گیاهی که حتی قدرت ترکاندن سنگ را هم دارد. بنابراین چنور که نماد این دختر ویران شده است را نمیتوانیم انکار کنیم.
آیا در نمایش چنور نقدی به عملکرد حکومتهای خودکامه در جهت نابودی آدمهای دارای تفکر و جهان بینی هم هست؟ مثلاً از این دریچه که شخصیت نمایش در گریز به شوروی کمونیستی سابق چیزی جز اندوه و ناکامی نصیبش نمیشود؟
همه این مسائل در بحثی که مطرح کردید واقعی و مستند است. دوستی تبریزی و توده ای در زمان تحصیلم در پاریس در سالهای دورتر برای من تعریف میکرد هنگامی که بعد از کودتای 28 مرداد به شوروی گریخته و به همراه همسرش در یکی از شهرهای این کشور اقامت داشته، روزی در تراس خانهشان با زنش صبحانه میخورده و میگوید دیشب خواب دیده که رفته تبریز و با مادرش ملاقات داشته است . همسایه صدای او را میشنود و او را لو میدهد که مرد بدون اجازه به تبریز رفته است!. نیروهای کا.گ.ب مرد را دستگیر و کلی شکنجه میکنند و دست آخر هم مثل قهرمان نمایش چنور او را آزاد میکنند و می گویند از اول هم میدانستیم بی گناه هستی اما میخواستیم بفهمی که حتی نباید در خوابت هم به فکر سرزمینت باشی . تو نان ما را میخوری و باید همه حواست معطوف به ما باشد.
در دکور نمایش تک درختی وجود دارد که شاخههایش مثل پنج انگشت دست است. آیا این مسئله نماد و نشانه خاصی در خود دارد؟
بله، این درخت و ریشهاش به گیاه چنور وصل است و نماد آدمهایی است که در گورستان آرامیدهاند؛ آدمهایی که دوباره احیا میشوند . درست است که آنها نسل مغمومی بودند، اما افکار و تفکراتشان همچنان زنده و پویا است. در قضیه کودتای 28 مرداد نام خیلی از بزرگان مثل دکتر فاطمی همچنان زنده است. در درامهای کلاسیک معمولاً قهرمانها شکست میخورند،اما در زمان و دوران بعدی نام و عملشان زنده است.
گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی ( ایران تئاتر)